گنجور

شمارهٔ ۶۱۶

دل من طلبکار بار است و بس
ازین دل همینم به کار است و بس
شدم خاک و نگذشته بر من چو باد
ازو بر دل اینم غبار است و بس
به داغ فراموشیم ماند و رفت
از بارم همین یادگار است و بس
سر خود بر آن پای دارم مدام
همین دولتم پایدار است و بس
چه سودم ز سودای آن چشم مست
کزو بهرة من خمارست و بس
چه بندم بر آن وعده امید نیز
کو حاصل انتظار است و بس
مکن این همه دشمنی با کمال
که مسکین همین دوستدارست و پس

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل من طلبکار بار است و بس
ازین دل همینم به کار است و بس
هوش مصنوعی: دل من فقط به دنبال عشق و محبت است و هیچ چیز دیگری جز این برایم اهمیت ندارد.
شدم خاک و نگذشته بر من چو باد
ازو بر دل اینم غبار است و بس
هوش مصنوعی: به خاک تبدیل شدم و مانند بادی که از من می‌گذرد، هیچ چیزی از من باقی نمانده است، فقط دلی غبارآلود و خالی دارم.
به داغ فراموشیم ماند و رفت
از بارم همین یادگار است و بس
هوش مصنوعی: این اندوهی که در دل دارم به خاطر فراموشی است و آنچه از این تجربه برایم مانده، فقط همین یادداشت است و هیچ چیز دیگر.
سر خود بر آن پای دارم مدام
همین دولتم پایدار است و بس
هوش مصنوعی: من همیشه بر سر خود آن پای را دارم، همین نعمت و باروری من دائمی و ثابت است.
چه سودم ز سودای آن چشم مست
کزو بهرة من خمارست و بس
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به احساساتی می‌پردازد که ناشی از عشق و جذبه‌ای عمیق است. او می‌گوید از داشتن آرزوی وصال آن چشمان زیبا چه سودی می‌برم، وقتی که حال من فقط به دلیل آن چشمان مست و جذاب، پر از غم و خماری است. به نوعی بیانگر این است که این عشق برای او تنها درد و پژمردگی به همراه دارد.
چه بندم بر آن وعده امید نیز
کو حاصل انتظار است و بس
هوش مصنوعی: چرا به آن وعده امید وابسته شوم که در واقع فقط نتیجه‌اش انتظار بی‌نتیجه است؟
مکن این همه دشمنی با کمال
که مسکین همین دوستدارست و پس
هوش مصنوعی: به خاطر کمال و زیبایی‌ها، با کسی که دوستت دارد این‌قدر دشمنی نکن، چون او در واقع همان مسکینی است که به تو عشق می‌ورزد.