گنجور

شمارهٔ ۶۱۵

دارم من از جهان غم باری همین و بس
در سر خیال روی نگاری همین و بس
ما از بنان موی میان شکر دهان
بوسی طمع کنیم و کناری همین و بس
سودای هر کسی زر و سیم است و آن ما
سودای بار سیم عذاری همین و بس
بی او به هر چه حکم کند بار می کنیم
صبری نمی کنیم و فراری همین و بس
زینسان که خاک راه شدیم از گذار تو
میکن به خاک راه گذاری همین و بس
لشکر به قصد ملک دل ما چه می کشی
زین سو روانه ساز سواری همین و بس
گر میکنی غبار ز چشم کمال دور
از خاک پا فرست غباری همین و بس

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دارم من از جهان غم باری همین و بس
در سر خیال روی نگاری همین و بس
هوش مصنوعی: من تنها از دنیا غم و اندوهی دارم و بس، همین اندازه در ذهنم تصویر چهره‌ای زیبا و دلنواز است، و بس.
ما از بنان موی میان شکر دهان
بوسی طمع کنیم و کناری همین و بس
هوش مصنوعی: ما از دست‌هایی که موی میان شکرین دهان را بوسه می‌زنند، تنها به همین لذت‌ها قناعت کرده و بس.
سودای هر کسی زر و سیم است و آن ما
سودای بار سیم عذاری همین و بس
هوش مصنوعی: هر کسی در دنیای خودش به دنبال ثروت و دارایی است، اما ما فقط خواهان عشق و زیبایی یک دختر هستیم و بس.
بی او به هر چه حکم کند بار می کنیم
صبری نمی کنیم و فراری همین و بس
هوش مصنوعی: اگر او نباشد، هر چیزی که اراده کند، ما با آن کنار می‌آییم. صبوری نمی‌کنیم و فرار می‌کنیم؛ همین کافی است.
زینسان که خاک راه شدیم از گذار تو
میکن به خاک راه گذاری همین و بس
هوش مصنوعی: ما به خاطر عبور تو به خاک و تیمارداری از تو تبدیل شده‌ایم، پس همین برای ما کافیست که در مسیر تو قرار بگیریم.
لشکر به قصد ملک دل ما چه می کشی
زین سو روانه ساز سواری همین و بس
هوش مصنوعی: لشکری که برای تصرف دل ما به سمت ما می‌آید، چه نیازی به این همه هیاهو دارد؟ تنها همین یک سواری کافی است.
گر میکنی غبار ز چشم کمال دور
از خاک پا فرست غباری همین و بس
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی گرد و غبار را از چشمان خود بزدای، باید از خاک و زمین فاصله بگیری و تنها همین کافی است.