شمارهٔ ۶۰۹
مژه تیزست و غمزه نیز و تو نیز
ریختی خون عاشقان به ستیز
اگر کشی بی بهانه نتوان کشت
صد بهانه بعشره انگیز
از من آن پای بوسه مگریزان
همچو عمر گریز پا مگریز
گو پرهیز چشمت از خونم
نیست بیمار را به از پرهیز
کرد خون همه به گردن زلف
گفت کج دار طره را و مریز
پارسا دست خشک رفت آنجا
چون زنیع داشت دستاویز
زاهدا تو بهشت جو که کمال
ولیانکوه خواهد و تبریز
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مژه تیزست و غمزه نیز و تو نیز
ریختی خون عاشقان به ستیز
هوش مصنوعی: مژههای تو تیز و نازک است و ناز و دلربایی هم داری، و با این حال تو خون عاشقان را به خاطر عرقریزی و جنگ دلها میریزی.
اگر کشی بی بهانه نتوان کشت
صد بهانه بعشره انگیز
هوش مصنوعی: اگر نتوانی بدون دلیل کسی را به قتل برسانی، به دنبال ده بهانه برای کشتن او باش.
از من آن پای بوسه مگریزان
همچو عمر گریز پا مگریز
هوش مصنوعی: از من فرار نکن، همانطور که عمر همواره در حال فرار است.
گو پرهیز چشمت از خونم
نیست بیمار را به از پرهیز
هوش مصنوعی: چشمانت بپرهیزد از خون من، اما برای بیمار بهتر است که پرهیز نکند.
کرد خون همه به گردن زلف
گفت کج دار طره را و مریز
هوش مصنوعی: تمام خونها به گردن زلف توست، پس مراقب باش که شانهات را به آرامی بچرخانی و به هیچوجه مریز.
پارسا دست خشک رفت آنجا
چون زنیع داشت دستاویز
هوش مصنوعی: مرد پارسا با دستانی خالی به آنجا رفت زیرا که امید و فریادی به همراه داشت.
زاهدا تو بهشت جو که کمال
ولیانکوه خواهد و تبریز
هوش مصنوعی: ای زاهد، بهشت را جستجو کن که در آن کمال و فضل ولیان کوه و تبریز وجود دارد.