گنجور

شمارهٔ ۶۰۷

ما سر فدای خاک رهت کرده ایم باز
دردسری بکوی تو آورده ایم باز
قطع أدیم چهره گلگون بخون دل
بر خاک آستان تو گسترده ایم باز
در ما نگر بگوشه چشم رعایتی
کز جور روزگار دل آزرده ایم باز
با ما دمی بر آور و ما را حیات بخش
ای عیسی زمانه که دلمرده ایم باز
سر بر من شکسته گران کرده ای چه بود
در بیخودی مگر گنهی کرده ایم باز
بر خاک کوی نو به امید رعایتی
عمری در انتظار بسر برده ایم باز
از لوح جان بخون دل خسته کمال
نقش خیال غیر تو بسترده ایم باز

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما سر فدای خاک رهت کرده ایم باز
دردسری بکوی تو آورده ایم باز
هوش مصنوعی: ما جان خود را فدای خاک راه تو کرده‌ایم و دوباره دردسری را به درگاه تو آورده‌ایم.
قطع أدیم چهره گلگون بخون دل
بر خاک آستان تو گسترده ایم باز
هوش مصنوعی: ما به امید تو، با دل شکسته و چهره‌ای غرق در غم، خون دل خود را بر خاک درگاه تو پخش کرده‌ایم.
در ما نگر بگوشه چشم رعایتی
کز جور روزگار دل آزرده ایم باز
هوش مصنوعی: به ما نگاه کن و ببین که چطور به خاطر سختی‌های زندگی دل‌زده و ناراحت هستیم.
با ما دمی بر آور و ما را حیات بخش
ای عیسی زمانه که دلمرده ایم باز
هوش مصنوعی: لطفاً لحظه‌ای با ما باشید و به ما زندگی تازه‌ای ببخش، ای نجات‌دهنده زمان که از شدت ناامیدی پژمرده ایم.
سر بر من شکسته گران کرده ای چه بود
در بیخودی مگر گنهی کرده ایم باز
هوش مصنوعی: سرم را به شدت شکسته‌ای، چه چیزی باعث این درد شده جز اینکه در حماقت خود گناهی مرتکب شده‌ام؟
بر خاک کوی نو به امید رعایتی
عمری در انتظار بسر برده ایم باز
هوش مصنوعی: ما سال‌ها در انتظار محبت و توجهی بوده‌ایم و عمرمان را بر زمین کوی محبوب گذرانده‌ایم.
از لوح جان بخون دل خسته کمال
نقش خیال غیر تو بسترده ایم باز
هوش مصنوعی: از دل خسته و رنجیده‌ی خود، خاطرات و احساسات عشق غیر تو را پاک کرده‌ام و در ذهنم تنها به یاد تو پرداخته‌ام.