گنجور

شمارهٔ ۶۰۰

دریغ از جورت آمد وز جفا نیز
که با من آن نمی داری روا نیز
تو دشنامم دهی بهتر که غیری
بخواند رحمتم گوید دعا نیز
چه صیدم من که یکبارم بفتراک
نمی بندی نمی سازی رها نیز
هنوز اندر سرم مهر تو باشد
اگر از خاک من روید گیا نیز
به قتل من هوس تنها نه او راست
که هست آن آرزو در جان مرا نیز
دراز افتاده است آن رشته زلف
رسد آن رشته یک روزی مرا نیز
کمال آئین خونریزی گر این است
مخور انده که نگذارد ترا نیز

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دریغ از جورت آمد وز جفا نیز
که با من آن نمی داری روا نیز
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که افسوس بر این است که از تو محبت و مهری نمی‌بینم و همچنین از بی‌رحمی‌ات که با من چنین رفتاری می‌کنی، هیچ عذری را نمی‌پذیری.
تو دشنامم دهی بهتر که غیری
بخواند رحمتم گوید دعا نیز
هوش مصنوعی: اگر به من ناسزا بگویی، بهتر از آن است که کسی دیگر برایم دعا کند و رحمت بخواهد.
چه صیدم من که یکبارم بفتراک
نمی بندی نمی سازی رها نیز
هوش مصنوعی: من چه صید خوش‌شانسی هستم که حتی یک بار هم نمی‌توانی با تله‌ام به دام بیندازی و از من دور نمی‌شوی.
هنوز اندر سرم مهر تو باشد
اگر از خاک من روید گیا نیز
هوش مصنوعی: اگر هنوز در ذهن من عشق تو وجود دارد، حتی اگر گیاهی از خاک من جوانه بزند.
به قتل من هوس تنها نه او راست
که هست آن آرزو در جان مرا نیز
هوش مصنوعی: او فقط به خاطر تمایل به کشتن من این کار را نمی‌کند، بلکه آرزوی او نیز در وجود من وجود دارد.
دراز افتاده است آن رشته زلف
رسد آن رشته یک روزی مرا نیز
هوش مصنوعی: آن رشته زلفی که اکنون به خواب افتاده است، روزی به من نیز خواهد رسید.
کمال آئین خونریزی گر این است
مخور انده که نگذارد ترا نیز
هوش مصنوعی: اگر هنر کشتن به این صورت است، نگران نباش زیرا این کار تو را هم رها نخواهد کرد.