شمارهٔ ۵۹۹
چو عشق آمد ای عقل خیز و گریز
که خاشاک نکند به آتش ستیز
اگر دیده خواهد که یابد دلم
بگو خاک پایش به مژگان ببیز
سر خود به نیغ تو خواهم فروخت
که به زین ندارم خریدار نیز
چو دید آهر از دور آن چشم مست
روان از همانجا بگشت و گریز
از دل ریخت آن غمزه خون کمال
اگر می نهم جرم خونم بریز
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو عشق آمد ای عقل خیز و گریز
که خاشاک نکند به آتش ستیز
هوش مصنوعی: وقتی عشق به سراغت میآید، ای عقل، بهتر است که بیدار شوی و فرار کنی، چرا که عشق مانند آتش است و تو در برابر آن نمیتوانی مقاومت کنی.
اگر دیده خواهد که یابد دلم
بگو خاک پایش به مژگان ببیز
هوش مصنوعی: اگر چشمانم ببیند که دلام چه حالتی دارد، پس به او بگو که خاک پایش را با مژگانم لمس میکنم.
سر خود به نیغ تو خواهم فروخت
که به زین ندارم خریدار نیز
هوش مصنوعی: من خود را به خاطر تو فدای تو میکنم، زیرا دیگر کسی نیست که از من بیرغبت باشد.
چو دید آهر از دور آن چشم مست
روان از همانجا بگشت و گریز
هوش مصنوعی: وقتی آهر آن چشم زیبا و سرمست را از دور دید، بلافاصله از همان جا دور شد و فرار کرد.
از دل ریخت آن غمزه خون کمال
اگر می نهم جرم خونم بریز
هوش مصنوعی: چشم زیبای او با نگاهی پر از عشق، احساسات عمیقی را در من به وجود آورد. اگر به دل من وارد شود، گناهی نیست که خون محبت من را بر زمین بریزد.