گنجور

شمارهٔ ۵۹۷

با چشم خوش ای شوخ مرا جنگ مینداز
محنت زده را به بلا جنگ مینداز
در دست صبا سلسله زلف میفکن
شوریده دلان را به صبا جنگ مینداز
شب بر در تو بوده ام این راز نهان دار
آن حاسة سگ را به گدا جنگ مینداز
گفتی بر باران بردمه کشتن یاری
نا آمده در مجلس ما جنگ مینداز
یک ناوک دیگر بزن و راست رسانتر
با جان دل مجروع مرا جنگ مینداز
در دست کمال آن سر زلف افکن وشو صلح
خود را بمن بیسر و پا جنگ مینداز

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با چشم خوش ای شوخ مرا جنگ مینداز
محنت زده را به بلا جنگ مینداز
هوش مصنوعی: با چشمان زیبا و بازیگوش خود مرا به چالش نیاور، چرا که انسان رنجیده‌حال را به سختی‌های بیشتری دچار مکن.
در دست صبا سلسله زلف میفکن
شوریده دلان را به صبا جنگ مینداز
هوش مصنوعی: در دستان نسیم، زنجیر موها را نریزید و دل‌های پریشان را دچار درگیری نکنید.
شب بر در تو بوده ام این راز نهان دار
آن حاسة سگ را به گدا جنگ مینداز
هوش مصنوعی: من شب‌ها در کنار در تو بوده‌ام، این راز را مخفی نگه‌دار. نباید حس دست‌وپا زدن را به گدا تحریک کنی.
گفتی بر باران بردمه کشتن یاری
نا آمده در مجلس ما جنگ مینداز
هوش مصنوعی: گفتی من برای بارش باران یاری را که هنوز به مجلس ما نیامده، برنده می‌سازم و جنگ به پا می‌کنم.
یک ناوک دیگر بزن و راست رسانتر
با جان دل مجروع مرا جنگ مینداز
هوش مصنوعی: یک تیر دیگر به سمت من بزن و با دقت بیشتری به هدف بزن، زیرا دل مجروح من را در این نبرد بیشتر متهم نکن.
در دست کمال آن سر زلف افکن وشو صلح
خود را بمن بیسر و پا جنگ مینداز
هوش مصنوعی: زلف زیبای تو را در دست بگیر و با آرامش دوری از جنگ و جدل را به من هدیه کن.