گنجور

شمارهٔ ۵۹۳

می خورد خونم به شوخی شاد و خندان آن پسر
شیر مادر می خورد پنداری و مال پدر
تا معلم غمزه اش باشد که آموزد ادب
جون ز شاگردست بسیاری معلم شوختر
بازی طفلان به خاک آمد شوم خاک رهش
تا کند بازی کنان بر خاک راه خود گذر
چون به نیرش جان دهم سازید مرغی از گلم
تا زند بر جای تیر اولم نبر دگر
ای مگس دور از لب یارم چور تار عنکبوت
چون روی آنجا شکر خوردن مرا با خود ببر
سحر اگر دانستمی خود را مگس میساختم
مینشستم بر لبش گستاخ و میخوردم شکر
از در خلوت چو دید آن زلف و آن عارض کمال
در دعا پیچید چون شب بود نزدیک سحر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می خورد خونم به شوخی شاد و خندان آن پسر
شیر مادر می خورد پنداری و مال پدر
هوش مصنوعی: آن پسر با خوشحالی و شوخی می‌خورد خون من را، انگار که شیر مادرش را می‌نوشد و از ثروت پدرش بهره می‌برد.
تا معلم غمزه اش باشد که آموزد ادب
جون ز شاگردست بسیاری معلم شوختر
هوش مصنوعی: زمانی که معلم با ناز و غمزه‌اش دانش‌آموزان را به یادگیری ادب تشویق کند، این نشانه‌ای از هنر آموزش اوست، زیرا برخی از معلمان اعم از شوخ و جدی، توانایی خاصی در جذب توجه شاگردان دارند.
بازی طفلان به خاک آمد شوم خاک رهش
تا کند بازی کنان بر خاک راه خود گذر
هوش مصنوعی: بازی بچه‌ها به زمین افتاده است. من هم آماده‌ام تا با خاکی که او بر رویش بازی می‌کند، همراه شوم و راهی برای آنها باز کنم تا بتوانند بازی کنند.
چون به نیرش جان دهم سازید مرغی از گلم
تا زند بر جای تیر اولم نبر دگر
هوش مصنوعی: زمانی که به جانم نیرو دهم، مانند پرنده‌ای از خاک من ساخته می‌شود، تا تیر اول را به جایی بزند و دیگر تیر را به جایی نرساند.
ای مگس دور از لب یارم چور تار عنکبوت
چون روی آنجا شکر خوردن مرا با خود ببر
هوش مصنوعی: ای مگس، از کنار محبوب من دور نشو! من مانند تار عنکبوت در آنجا گرفتار شده‌ام. وقتی او بر روی لبش شکر می‌خورد، مرا هم با خود ببر!
سحر اگر دانستمی خود را مگس میساختم
مینشستم بر لبش گستاخ و میخوردم شکر
هوش مصنوعی: اگر صبحگاهان می‌دانستم که چقدر شیرینی در وجود اوست، خود را به شکل مگسی در می‌آوردم تا با جرأت بر لبش بنشینم و آن شکر را بچشم.
از در خلوت چو دید آن زلف و آن عارض کمال
در دعا پیچید چون شب بود نزدیک سحر
هوش مصنوعی: هنگامی که آن زلف و چهره‌ی زیبا را در خلوت دید، دلش به دعا و نذر کردن مشغول شد، چرا که شب بود و به صبح نزدیک می‌شد.