گنجور

شمارهٔ ۵۹۱

مگر ترک جفا و بکن جفای دگر
که باشد از تو جفای دگر وفای دگر
بلا فرستی و من باز بسته دل به امید
که از تو باز رسد بر سرم بلای دگر
سری که داشم انداختم به پای تو حیف
که نیستم سر دیگر برای پای دگر
گدایی از تو همین باشدم که نگذاری
که بر در تو رود غیر من گدای دگر
دعای مردن من میکنی چه حاجت آن
بقای عمر تو بادا بکنه دعای دگر
اگر چه نسبت رویت به آفتاب کنند
تو جای دیگری و آفتاب جای دگر
کمال حسن طبیعت همین بود که مرا
ورای دیدن آن روی نیست رای دگر

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر ترک جفا و بکن جفای دگر
که باشد از تو جفای دگر وفای دگر
هوش مصنوعی: شاید به جای نادیده گرفتن بدی‌ها، بدی جدیدی را مرتکب شوی که از تو در برابر بدی‌های دیگر، خوبی و وفا شکل می‌گیرد.
بلا فرستی و من باز بسته دل به امید
که از تو باز رسد بر سرم بلای دگر
هوش مصنوعی: درد و رنجی که از تو به من می‌رسد را از یاد نمی‌برم و با وجود آن، دل به امید اینکه بار دیگر مصیبت تازه‌ای از جانب تو به سرم آید، باز می‌کنم.
سری که داشم انداختم به پای تو حیف
که نیستم سر دیگر برای پای دگر
هوش مصنوعی: من سر خود را به پای تو گذاشتم، اما افسوس که سر دیگری ندارم تا به پای دیگری بگذارم.
گدایی از تو همین باشدم که نگذاری
که بر در تو رود غیر من گدای دگر
هوش مصنوعی: من از تو فقط این را می‌خواهم که اجازه ندهی کسی جز من به در خانه‌ات بیاید.
دعای مردن من میکنی چه حاجت آن
بقای عمر تو بادا بکنه دعای دگر
هوش مصنوعی: تو چرا برای مرگ من دعا می‌کنی؟ زندگی‌ات باید دوام داشته باشد؛ به جای آن، دعا کن برای چیز دیگری.
اگر چه نسبت رویت به آفتاب کنند
تو جای دیگری و آفتاب جای دگر
هوش مصنوعی: هرچند که به تو نسبت داده می‌شود که مانند آفتاب می‌درخشی، تو در جایی دیگر هستی و آفتاب در مکانی متفاوت.
کمال حسن طبیعت همین بود که مرا
ورای دیدن آن روی نیست رای دگر
هوش مصنوعی: زیبایی واقعی طبیعی این است که من نمی‌توانم با هیچ ذهنیتی فراتر از دیدن آن چهره، به توصیفش بپردازم.