گنجور

شمارهٔ ۵۸۶

زهی چو کعبه ترا صد هزار سر بر در
ندیده از مژه سیل بار ما تر تر
نگفته نام لب ناز کت به جز جان جان
دوباره گفتمش ای عمر رایگان زرزر
ز ناز کی خط نو سر به پیچد از ریحان
نوشته بر ورق چهره اشک ما فرفر
کبود و سرخ برآید چو برگ گل از لطف
دلت به بر حجرالا سودست در مرمر
بهای بوسه که گفتی چه میدهی پرسید
ندیده لایق خاک درت به جز سر سر
روان روان ز دل ریش آنچه گفت کمال
به همسری قد تو عار دارد از عرعر

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی چو کعبه ترا صد هزار سر بر در
ندیده از مژه سیل بار ما تر تر
هوش مصنوعی: چقدر زیبا هستی که مانند کعبه، هزاران نفر از عاشقان همچون سر، بر در تو جمع شده‌اند و از اشک‌های ما، باران می‌بارد.
نگفته نام لب ناز کت به جز جان جان
دوباره گفتمش ای عمر رایگان زرزر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از زیبایی و جذابیت لبان معشوق صحبت می‌کند و نشان می‌دهد که این زیبایی چقدر برای او ارزشمند و دوست‌داشتنی است. او به معشوقش می‌گوید که به جز روح و جانش چیزی به او نمی‌دهد و از او می‌خواهد که عمرش را بی‌دلیل تلف نکند. به نوعی، این ارتباطی عمیق و احساساتی را بین شاعر و معشوقش به تصویر می‌کشد.
ز ناز کی خط نو سر به پیچد از ریحان
نوشته بر ورق چهره اشک ما فرفر
هوش مصنوعی: از ناز و زیبایی چهره او، اشک‌های ما مثل ریحان روی کاغذ می‌ریزد و پیچیده می‌شود.
کبود و سرخ برآید چو برگ گل از لطف
دلت به بر حجرالا سودست در مرمر
هوش مصنوعی: وقتی گل‌های زیبا و رنگارنگ از دل مهربانت می‌روید، بر سنگ مرمر هم اثر خوبی خواهد گذاشت.
بهای بوسه که گفتی چه میدهی پرسید
ندیده لایق خاک درت به جز سر سر
هوش مصنوعی: پرسیدم از تو که بابت بوسه‌ات چه می‌پردازی، و تو گفتی "هیچ." من هم پاسخ دادم که جز خاک در آستانت، لایق چیز دیگری نیستم.
روان روان ز دل ریش آنچه گفت کمال
به همسری قد تو عار دارد از عرعر
هوش مصنوعی: دل شکسته‌ام می‌گوید که آنچه کمال گفته، به خاطر قامت زیبایت است که عار و ننگ دارد بر اسب نرنن!