شمارهٔ ۵۸۰
دارم اندک روشنائی در بصر
بی جمال او ولی فیه النظر
چشم مشتاقی براه انتظار
خاک شد وز خون دیده خاک تر
سرخ گردد هر که از هر سو دوید
اشک ما سرخ از دویدن شد مگر
من شکرها خوردم از شکر لبش
راست فرمودند تجزیه من شکر
چشمه او افتاده در دلهای ماست
همچو مستی در دکان شیشه گر
شب زدم سر بر در و دیوار او
چون سحر شد باز بردم دردسر
گریه بیدادش نشست از دل کمال
لایزیل الماء نقشة فی الحجر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دارم اندک روشنائی در بصر
بی جمال او ولی فیه النظر
هوش مصنوعی: من در چشمانم کمی روشنی دارم، هرچند که او زیبایی ندارد، اما در نگاه به او احساس شعف میکنم.
چشم مشتاقی براه انتظار
خاک شد وز خون دیده خاک تر
هوش مصنوعی: چشمهای مشتاق به سراغ راهی برای رسیدن به چیزی از دست رفته هستند و از اشکهایی که ریختهاند، زمین نمناک و خیس شده است.
سرخ گردد هر که از هر سو دوید
اشک ما سرخ از دویدن شد مگر
هوش مصنوعی: هر کس که از هر طرف بیوقفه تلاش کند، مانند اشکهای ما که از شدت دویدن سرخ شدهاند، سرخ خواهد شد.
من شکرها خوردم از شکر لبش
راست فرمودند تجزیه من شکر
هوش مصنوعی: من از شیرینی لب او، بسیار شیرینی چشیدم و راست گفتند که من همانند شکر هستم.
چشمه او افتاده در دلهای ماست
همچو مستی در دکان شیشه گر
هوش مصنوعی: جریان عشق و احساسات عمیق در دلهای ما مانند حالتی است که مستی در مغازه شیشهگر وجود دارد. اینجا به نوعی به دروننگری و تأثیر عشق بر روح انسان اشاره شده است.
شب زدم سر بر در و دیوار او
چون سحر شد باز بردم دردسر
هوش مصنوعی: در شب به در و دیوار او تکیه زدم و با آمدن صبح، دوباره با مشکل و دردسر روبرو شدم.
گریه بیدادش نشست از دل کمال
لایزیل الماء نقشة فی الحجر
هوش مصنوعی: گریهاش به شدت از دلش برمیخیزد، مانند لکهای که بر روی سنگ باقی میماند و از بین نمیرود.