گنجور

شمارهٔ ۵۵۱

هزار بار فزون ناز او گرم بکشد
برم نیاز که یکبار دیگرم بکشد
به حسرت نظری زآن در چشم صیادم
که باز افکند و چون کبوترم بکشد
ستاده ام ب پرخنده در برابر تیغ
که همچو شمع رخت در برابرم بکشد
چه حاجتم بکفن نکهت عبیر چو دوست
به حسرت خط و خال معنبرم بکشد
چه سود بر سر خاکم درخت سرو که یار
به به آرزوی قد چون صنوبرم بکشد
به خون من چو همان دست خواهی آلودن
بگو به غمزه که باری نکوترم بکشد
اگر چو شمع به پایان رسد هلاکت من
بگو کمال به نیغش که از سرم بکشد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هزار بار فزون ناز او گرم بکشد
برم نیاز که یکبار دیگرم بکشد
هوش مصنوعی: او هزار بار با شیطنت و ناز خود، دل مرا می‌سوزاند و می‌کشد، اما تنها یک بار شایستگی دارد که من نیز درخواست محبت او را بکنم.
به حسرت نظری زآن در چشم صیادم
که باز افکند و چون کبوترم بکشد
هوش مصنوعی: من در آرزوی نگاهی از طرف آن محبوب هستم که مرا، مانند کبوتر، در چنگال خود بگیرد و به سمت خود بکشد.
ستاده ام ب پرخنده در برابر تیغ
که همچو شمع رخت در برابرم بکشد
هوش مصنوعی: من با خنده و شادی در برابر خطر ایستاده‌ام، مانند شمعی که در برابر شعله می‌سوزد و زیبایی‌ام را فدای آن می‌کند.
چه حاجتم بکفن نکهت عبیر چو دوست
به حسرت خط و خال معنبرم بکشد
هوش مصنوعی: من به چه چیزی نیاز دارم وقتی که بوی عطر دوست در هوا پخش است؟ چون به یاد خط و خال زیبای او حسرت می‌خورم.
چه سود بر سر خاکم درخت سرو که یار
به به آرزوی قد چون صنوبرم بکشد
هوش مصنوعی: چه فایده‌ای دارد که درخت سرو بر روی خاک من رشد کند، در حالی که محبوبم به خاطر قد بلندی، چون صنوبر، مرا به آرزوی خود نمی‌رساند.
به خون من چو همان دست خواهی آلودن
بگو به غمزه که باری نکوترم بکشد
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی دستانت به خون من آلوده شود، به زیبایی اشاره کن که بار دیگر نیکوتر از من کشته خواهد شد.
اگر چو شمع به پایان رسد هلاکت من
بگو کمال به نیغش که از سرم بکشد
هوش مصنوعی: اگر مانند شمع عمرم به پایان برسد، بگو که کمال و زیبایی زندگی‌ام به حزن و غم من است که از سرم می‌گذرد.