شمارهٔ ۵۳۸
هر سحر کز سر کوی تو صبا برخیزد
عالمی با دل آشفته ز جا برخیزد
که رساند بر کوی نو خاک تن من
مگر این کار هم از دست صبا برخیزد
برنخیزم پس از این از سر کویت هرگز
هرکه در کوی تو بنشست کجا برخیزد
فتنه ها خاست از آن زلف که هندوی تو بود
تا از آن ترک کماندار چها برخیزد
چه شود گر نفی خوش بنشینی با ما
تا به یک بار غم از خاطر ما برخیزد
تو مپندار که بیچاره کمال از در تو
به بلا دور شود باز جفا برخیزد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر سحر کز سر کوی تو صبا برخیزد
عالمی با دل آشفته ز جا برخیزد
هوش مصنوعی: هر صبح که نسیم خوش از طرف کوی تو به وزیدن در میآید، جهانی با دلهای نگران و آشفته به حرکت درمیآید و از جا بلند میشود.
که رساند بر کوی نو خاک تن من
مگر این کار هم از دست صبا برخیزد
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که بر خاک تنم به کوی نو بیفتد، مگر اینکه این کار هم از عهده نسیم برآید؟
برنخیزم پس از این از سر کویت هرگز
هرکه در کوی تو بنشست کجا برخیزد
هوش مصنوعی: هرگز از این پس از کنار تو نخواهم رفت، زیرا هر کسی که در این کوی تو نشسته باشد، دیگر چطور میتواند بلند شود و برود؟
فتنه ها خاست از آن زلف که هندوی تو بود
تا از آن ترک کماندار چها برخیزد
هوش مصنوعی: فتنهها و شور و شوقها از زیبایی و پیچیدگی زلف معشوق تو ناشی میشود، حالا چه بر اساس فریبندگی آن زلف باشد یا تأثیری که بر دلها میگذارد.
چه شود گر نفی خوش بنشینی با ما
تا به یک بار غم از خاطر ما برخیزد
هوش مصنوعی: چه اشکالی دارد اگر تو با ما بنشینی و خوش بگذرانی، شاید این بار غم از دل ما بیرون برود.
تو مپندار که بیچاره کمال از در تو
به بلا دور شود باز جفا برخیزد
هوش مصنوعی: نگذار که فکر کنی بیچاره کمال از در تو به مصیبت دور خواهد شد، بلکه بدانی که باز هم بعد از آن، بدی و جفای او سر خواهد زد.