گنجور

شمارهٔ ۵۱۹

مهره روی تو نه در خورد من مسکین بود
چه کند بنده چر تقدیر خداوند این بود
بر نیامد بهوای دل دیوانه خویش
ز آنکه فرهاد نه مرد هوس شیرین بود
هر که او روی نکو دید و دل از دست نداد
نه دلی داشت به هیچ خبری از دین بود
بسکه چشمم ز فراق رخ او اشک فشاند
در شب هجر فراغه زمه و پروین بود
خاک در دیده این بخت که خفت و نشناخت
قدر آن شب که مرا خاک درت بالین بود
این همه چاشنی از ذوق لبت بافت کمال
ور نه اول سخن او نه چنین شیرین بود

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مهره روی تو نه در خورد من مسکین بود
چه کند بنده چر تقدیر خداوند این بود
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که عشق و زیبایی تو برای من، که انسان بیچاره‌ای هستم، مناسب نیست و نمی‌توانم به آن دسترسی پیدا کنم. بنده در برابر سرنوشت خود تسلیم هستم و نمی‌توانم با آن مقابله کنم.
بر نیامد بهوای دل دیوانه خویش
ز آنکه فرهاد نه مرد هوس شیرین بود
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که دل دیوانه‌وار و آرزوی عاشقانه‌اش به نتیجه نرسید، زیرا فرهاد، به عنوان نمادی از عشق و فداکاری، تنها به خاطر هوس شیرین نیست که به این راه روی آورده است. به عبارت دیگر، او با تمام وجود و بدون غرض‌های زودگذر، در پی عشق و وفاداری است.
هر که او روی نکو دید و دل از دست نداد
نه دلی داشت به هیچ خبری از دین بود
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی را ببیند و دلش را از دست ندهد، در واقع دلی ندارد و از هیچ موضوعی آگاهی ندارد، حتی اگر به دین ارتباط داشته باشد.
بسکه چشمم ز فراق رخ او اشک فشاند
در شب هجر فراغه زمه و پروین بود
هوش مصنوعی: چشمم به خاطر دوری چهره‌اش آن‌قدر اشک می‌ریزد که در شب جدایی، اشک‌ها مانند ستاره‌های پروین می‌درخشند.
خاک در دیده این بخت که خفت و نشناخت
قدر آن شب که مرا خاک درت بالین بود
هوش مصنوعی: خاک در چشمان این تقدیر است که خوابش برد و ارزش آن شبی را که من در کنار تو خوابیده بودم، ندانست.
این همه چاشنی از ذوق لبت بافت کمال
ور نه اول سخن او نه چنین شیرین بود
هوش مصنوعی: چقدر زیبایی و طراوت لب‌های تو به سخنانش طعم و لذت می‌بخشد؛ در غیر این صورت، در ابتدای حرفش اینقدر شیرین و دلنشین نبود.