شمارهٔ ۵۱
آن رخ نبینم ار نبری زلف پر ز تاب
شب منقطع نگشته نبیند کس آفتاب
بر گوشه عذار تو مستیست خفته چشم
نزدیک صبح از پی آن می رود به خواب
دندان شانه می کشد آن چین زلف و بس
نامش خطا نبود که خواندیم مشک ناب
گفتی پس از هلاک تو دست از جفا کشم
ای عمر ناگزیر چرا می کنی شتاب
شوق رخ و لب تو ز دل خون چکاند خون
از آتش و نمک کند این گریه ها کباب
نقش درت همیشه به خون بر کشد سرشک
همچون محرزان که به سرخی کشند باب
خط های اشک بر ورق چهره کمال
گر آیدت به چشم روان خوانیش جواب
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن رخ نبینم ار نبری زلف پر ز تاب
شب منقطع نگشته نبیند کس آفتاب
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو را نبینم، زلفی که پر از زیبایی و جذابیت است، شب من هرگز به پایان نمیرسد و هیچکس آفتاب را نخواهد دید.
بر گوشه عذار تو مستیست خفته چشم
نزدیک صبح از پی آن می رود به خواب
هوش مصنوعی: بر روی گونههای تو حالتی از خواب و مستی وجود دارد و چشمها نزدیک dawn در پی آن حالت خواب آلود به دلخواه میروند.
دندان شانه می کشد آن چین زلف و بس
نامش خطا نبود که خواندیم مشک ناب
هوش مصنوعی: دندان شانه به آرامی بر روی آن چین و زلف میلغزد و نام او حقیقتاً خطا نبود که ما او را مشک خالص نامیدیم.
گفتی پس از هلاک تو دست از جفا کشم
ای عمر ناگزیر چرا می کنی شتاب
هوش مصنوعی: گفتی پس از اینکه تو از دنیا رفتی، دیگر به ستم و بیرحمی ادامه نخواهم داد. اما ای عمر ناگزیر، چرا اینقدر سریع در گذر هستی؟
شوق رخ و لب تو ز دل خون چکاند خون
از آتش و نمک کند این گریه ها کباب
هوش مصنوعی: عشق و جذبه چهره و لب تو باعث شده که دل من به شدت رنج ببرد، بهطوریکه در نتیجهی این احساس، اشکهایم به شکل آتشین و نمکی همچون کباب در میآیند.
نقش درت همیشه به خون بر کشد سرشک
همچون محرزان که به سرخی کشند باب
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو همیشه اشکها را به رنگ خون در میآورد، همانطور که نقاشان با رنگ قرمز آثار خود را میسازند.
خط های اشک بر ورق چهره کمال
گر آیدت به چشم روان خوانیش جواب
هوش مصنوعی: اگر اشکهایی که بر روی چهرهی شخصی نقش بسته، به گونهای زیبا و پرمعنا باشد، تو میتوانی با چشمانت آن را بخوانی و درکش کنی.