شمارهٔ ۵۰
یار بگزید بی وفایی را
رفت و ببرید آشنایی را
همه غمها جدا جدا بکشم
جز غم و غصه جدایی را
شنی لله مرا ز روی نکوست
من نکو می کنم گدایی را
خانه را گر نباشد از تو چراغ
چکند دیده روشنائی را
زاهد از شهر عشق رخت کشید
عقل بینید روستانی را
بر تو از دست نارسایی ماست
که گزیدیم پارسایی را
گفتمش خاک راه تست کمال
گفت بگذارخودستائی را
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یار بگزید بی وفایی را
رفت و ببرید آشنایی را
هوش مصنوعی: دوست با بیوفایی خود را از من دور کرد و ارتباطمان را قطع نمود.
همه غمها جدا جدا بکشم
جز غم و غصه جدایی را
هوش مصنوعی: تمام مشکلات و دردها را یکی یکی تحمل میکنم، اما درد و غم جدایی را هرگز نمیتوانم فراموش کنم.
شنی لله مرا ز روی نکوست
من نکو می کنم گدایی را
هوش مصنوعی: به من بگو که از روی خوبی برای خدا به من نگاه کن، من هم با نیکویی از تو گدایی میکنم.
خانه را گر نباشد از تو چراغ
چکند دیده روشنائی را
هوش مصنوعی: اگر در خانه تو نوری وجود نداشته باشد، چشمها چگونه میتوانند روشنایی را ببینند؟
زاهد از شهر عشق رخت کشید
عقل بینید روستانی را
هوش مصنوعی: زاهد از شهر عشق فاصله گرفت، و عقل به او نشان داد که در روستا چه خبر است.
بر تو از دست نارسایی ماست
که گزیدیم پارسایی را
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که نقص و کمبود ما باعث شده که دیگران از بین گزینههای مختلف، فردی با ویژگیهای نیک را انتخاب کنند. در واقع، نارساییهای ما سبب شده که ویژگیهای خوب را برگزینند.
گفتمش خاک راه تست کمال
گفت بگذارخودستائی را
هوش مصنوعی: به او گفتم که خاک پای تو هستم و به کمال تو اعتراف میکنم، اما او پاسخ داد که اجازه بده از خودستایی بگذریم.