گنجور

شمارهٔ ۴۷

ما را به عشق می کند ارشاد پیر ما
داند که زاهدی نبود دلپذیر ما
دل جای مهر تست چه پنهان کنیم راز
چون روشن است پیش تو ما فی الضمیر ما
جان میدهیم تحفه به باد و نمی برد
خجلت برد مگر ز متاع حقیر ما
در حسن و حسن عهد نیابیم سالها
هم ما نظیر آن به و هم او نظیر ما
گفتم فرست ناوکی از کیش خویش گفت
ترسم که باز چشم بدوزی به تیر ما
تاراج عمر سهل بود گر کنی به وصل
مسکین نوازی دل و جان اسیر ما
دست کمال گیر که بی تو ز پا فتاد
کی رحمت تو در دو جهان دستگیر ما

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما را به عشق می کند ارشاد پیر ما
داند که زاهدی نبود دلپذیر ما
هوش مصنوعی: ما را عشق راهنمایی می‌کند و معشوق ما پیرِ دانا و با تجربه است، چرا که می‌داند ما زاهدی نیستیم که دل‌پذیری داشته باشد.
دل جای مهر تست چه پنهان کنیم راز
چون روشن است پیش تو ما فی الضمیر ما
هوش مصنوعی: دل من مملو از عشق توست، چرا باید راز خود را پنهان کنم؟ وقتی که در حضور تو، تمام احساسات و افکارم روشن و واضح است.
جان میدهیم تحفه به باد و نمی برد
خجلت برد مگر ز متاع حقیر ما
هوش مصنوعی: ما جان خود را به باد می‌دهیم و او متوجه خجالت ما نمی‌شود؛ مگر اینکه از کالا و چیز ناچیزی که داریم، شرمنده ز هرچه هستیم.
در حسن و حسن عهد نیابیم سالها
هم ما نظیر آن به و هم او نظیر ما
هوش مصنوعی: ما در زیبایی و خوش‌قولی به هم نمی‌رسیم. سال‌ها بگذرد و حتی ما نتوانیم مانند او باشیم و او نیز نتواند مانند ما شود.
گفتم فرست ناوکی از کیش خویش گفت
ترسم که باز چشم بدوزی به تیر ما
هوش مصنوعی: من به او گفتم پیامکی از سرزمین خود بفرست، اما او پاسخ داد که می‌ترسد دوباره نگاهت به تیر ما بیفتد.
تاراج عمر سهل بود گر کنی به وصل
مسکین نوازی دل و جان اسیر ما
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، می‌توانی با محبت و محبت به دل و جان ما که اسیر عشق تو هستند، عمر ما را به آسانی بربایی.
دست کمال گیر که بی تو ز پا فتاد
کی رحمت تو در دو جهان دستگیر ما
هوش مصنوعی: بگیر دست کمال را، زیرا بی تو، ما از پا افتاده‌ایم. کی رحمت تو در دو جهان می‌خواهد ما را نجات دهد؟