گنجور

شمارهٔ ۴۲

کردند ید آن زلف و رخ دلهای بی آرام را
بهر شکار بلبلان بر گل نهادی دام را
پیش گل اندام تو دارد گل اندامی ولی
لطفی نباشد آنچنان اندام بی اندام را
ساقی رسید ایام گل خالیست از می جام مل
آن به که در دوری چنین خالی نداری جام را
گفتی دهیمم عاقبت می از کف سیمین خود
جان سوختی تا کی دهی این وعده های خام را
حسن جهانگیرت چو کرد آن زلف دور از پیش رو
دادی به یغما روم را کردی پریشان شام را
گه گه که از لب چاشنی با هر دعاگویی دهی
از بهر من داری نگه زیر زبان دشنام را
أو زلف بشکست و کمال از توبه و زهد و ورع
زنار چون ببرید یار او هم شکست اصنام را

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کردند ید آن زلف و رخ دلهای بی آرام را
بهر شکار بلبلان بر گل نهادی دام را
هوش مصنوعی: زلف و چهره زیبا، دل‌های بی‌تاب را فریب می‌دهد و به این ترتیب، برای به دام انداختن بلبل‌ها، در میان گل‌ها تله‌ای گذاشته‌ای.
پیش گل اندام تو دارد گل اندامی ولی
لطفی نباشد آنچنان اندام بی اندام را
هوش مصنوعی: در مقابل زیبایی‌های تو، یک گل هم زیبایی دارد، اما هیچ لطف و جذابیتی در آن نیست که بتوان با زیبایی تو مقایسه‌اش کرد.
ساقی رسید ایام گل خالیست از می جام مل
آن به که در دوری چنین خالی نداری جام را
هوش مصنوعی: ساقی، زمان گل و شکوفه فرا رسیده ولی اینک جام ما خالی است. بهتر است که در این دوری از تو، هرگز جامی در دست نداشته باشیم.
گفتی دهیمم عاقبت می از کف سیمین خود
جان سوختی تا کی دهی این وعده های خام را
هوش مصنوعی: گفتی که در پایان، شراب را از دست نقره‌ای خود به من خواهی داد، اما جان مرا سوزاندی. تا کی این وعده‌های پوچ و بی‌بدیع را به من خواهی داد؟
حسن جهانگیرت چو کرد آن زلف دور از پیش رو
دادی به یغما روم را کردی پریشان شام را
هوش مصنوعی: زمانی که حسن جهانگیر، آن زلف زیبا را از پیشروی من کنار زد، به ناگاه روم را به آشفتگی کشاند و شام را نیز پریشان کرد.
گه گه که از لب چاشنی با هر دعاگویی دهی
از بهر من داری نگه زیر زبان دشنام را
هوش مصنوعی: گاهی اوقات که به کسانی که دعای خیر دارند، سخن می‌گویی، از زیر زبانت دشنام را پنهان می‌کنی.
أو زلف بشکست و کمال از توبه و زهد و ورع
زنار چون ببرید یار او هم شکست اصنام را
هوش مصنوعی: یا زلف یار چنان به هم ریخته که زیبایی و کمال از توبه و پرهیزکاری برید. وقتی محبوبش، زنار را گسسته، یار آن نیز بت‌ها را شکسته و از پای درآورده است.