شمارهٔ ۱۹
چشمت از گوشه تقوا بدر آورد مرا
مست و غلطان سوی اهل نظر آورد مرا
خرقه ارزق من باز به می گلگون شد
عشق هر دم به دگر رنگ برآورد مرا
داده پیش از دگران جام میم پیر مغان
آن تهی ناشده جام دگر آورد مرا
باده هر چند که خوردم به لبش تشنه ترم
تشنگی نقل و شکر بیشتر آورد مرا
خواهد امد به سرم مست صبوحی زده باز
سحری هاتف غیب این خبر آورد مرا
اشکم از بهر نثار قدم دوست به چشم
مردمی کرد و بدامن گهر آورد مرا
جستم از حال دل رفته نشانی ز نسیم
بوی یار آمد و از جان خبر آورد مرا
جان من چاشنی ای زان لب شیرین طلبید
غم هجر آمد و خون جگر آورد مرا
باده بی نرگس مخمور توام کرد خراب
مشک بی طره تو دردسر آورد مرا
مست و سودا زده چون نرگس ساقیست کمال
مگر آن می زلب چون شکر آورد مرا
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چشمت از گوشه تقوا بدر آورد مرا
مست و غلطان سوی اهل نظر آورد مرا
هوش مصنوعی: چشمان تو که با احتیاط به من نگاه کردند، مرا سرمست و گیج کردند و به سوی کسانی که اهل فکر و درکاند، کشاندند.
خرقه ارزق من باز به می گلگون شد
عشق هر دم به دگر رنگ برآورد مرا
هوش مصنوعی: خرقهای که به یاد عزیزم پوشیدهام، با عشق هر بار در رنگی جدید جلوهگر میشود و مرا دگرگون میکند.
داده پیش از دگران جام میم پیر مغان
آن تهی ناشده جام دگر آورد مرا
هوش مصنوعی: قبل از دیگران، پیالهای پر از شراب به من دادهاند. آن پیالهای که هنوز خالی نیست، پیالهای از منبع دیگری است.
باده هر چند که خوردم به لبش تشنه ترم
تشنگی نقل و شکر بیشتر آورد مرا
هوش مصنوعی: هرچند باده نوشیدم، اما هنوز به لب او تشنهام و این تشنگی باعث میشود که حس شیرینی و شکر بیشتری را در خود احساس کنم.
خواهد امد به سرم مست صبوحی زده باز
سحری هاتف غیب این خبر آورد مرا
هوش مصنوعی: به زودی حالتی خوش و سرمستی به من دست میدهد و صدای روشنی از عالم غیب این خبر را به من میرساند.
اشکم از بهر نثار قدم دوست به چشم
مردمی کرد و بدامن گهر آورد مرا
هوش مصنوعی: اشکم به خاطر قربانی کردن قدمهای محبوبم، به چشمان مردم نگریست و به دامنم گوهری آورد.
جستم از حال دل رفته نشانی ز نسیم
بوی یار آمد و از جان خبر آورد مرا
هوش مصنوعی: به دنباله حال دل خود میگشتم و نشانهای پیدا نمیکردم، اما ناگهان بوی نسیم مانند بوی یار را حس کردم و این خبر را از عمق جانم دریافت کردم.
جان من چاشنی ای زان لب شیرین طلبید
غم هجر آمد و خون جگر آورد مرا
هوش مصنوعی: عشق و محبت، زندگیام را به شیرینی لبهای معشوق وابسته کرده است، اما جدایی و غمهای آن، دردهای عمیق و رنجهایی مانند خون دل برایم به ارمغان آورده است.
باده بی نرگس مخمور توام کرد خراب
مشک بی طره تو دردسر آورد مرا
هوش مصنوعی: شراب بینرگس تو مرا مست کرده و بوی مشک بدون گیسوی تو برایم دردسر به همراه آورده است.
مست و سودا زده چون نرگس ساقیست کمال
مگر آن می زلب چون شکر آورد مرا
هوش مصنوعی: مست و شیدا همچون نرگس، ساقی میتواند باشد. چه کمالی دارد که آن می شیرینی چون شکر به من هدیه کند.