شمارهٔ ۱۵
بی غمت شاد مباد این دل غم پرور ما
غمخور ای دل که بجز غم نبود در خور ما
دردمندیم و خبر می دهد از سوز درون
دهن خشک و لب تشنه و چشم تر ما
مفلسانیم که در دولت سودای غمت
حاصل هر دو جهان هیچ نیرزد بر ما
گر تو در مجمره غم دل ما سوزانی
همچنان بوی تو یابند ز خاکستر ما
میکنم شاهی از آن روز که گفتی به رقیب
کاین گدا کیست که هرگز نرود از در ما
دل ما گم شد و جز باد نیابیم کسی
که شود رنجه و آرد خبر دلبر ما
قیمت صحبت ما دان که همین دم باشد
که برد هجر تو از کوی تو دردسر ما
عذر صاحبنظرانش شود آن دم روشن
که ببیند مه روی تو ملامتگر ما
صفت روی تو تا در قلم آورد کمال
گل برد نسخه حسن از ورق دفتر ما
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بی غمت شاد مباد این دل غم پرور ما
غمخور ای دل که بجز غم نبود در خور ما
هوش مصنوعی: دلم بدون غم تو خوش نیست. ای دل، نیک میدانی که جز غم چیزی برای ما مقدر نیست.
دردمندیم و خبر می دهد از سوز درون
دهن خشک و لب تشنه و چشم تر ما
هوش مصنوعی: ما دردی در دل داریم که گویای آن، خشکی دهان و تشنگیمان و اشک چشمانمان است.
مفلسانیم که در دولت سودای غمت
حاصل هر دو جهان هیچ نیرزد بر ما
هوش مصنوعی: ما بیبضاعتانی هستیم که در پی دلتنگیات زندگی میکنیم و به خاطر غمت، هیچ چیز در این دو جهان برای ما ارزش ندارد.
گر تو در مجمره غم دل ما سوزانی
همچنان بوی تو یابند ز خاکستر ما
هوش مصنوعی: اگر تو در آتش درد دل ما را میسوزانی، بوی تو از خاکستر ما همچنان متصاعد خواهد شد.
میکنم شاهی از آن روز که گفتی به رقیب
کاین گدا کیست که هرگز نرود از در ما
هوش مصنوعی: از روزی که تو به رقیب گفتی این گدا کیست که هیچگاه از در ما نمیرود، من خود را در جایگاه شاهی میبینم.
دل ما گم شد و جز باد نیابیم کسی
که شود رنجه و آرد خبر دلبر ما
هوش مصنوعی: دل ما گم شده و کسی را نمییابیم که زحمت بکشد و خبر از معشوق ما بیاورد. فقط باد را داریم که در این عالم میوزد.
قیمت صحبت ما دان که همین دم باشد
که برد هجر تو از کوی تو دردسر ما
هوش مصنوعی: قیمت کلام ما را بدان که همین لحظه است که جدایی تو از خانهات برای ما دردسرساز شده است.
عذر صاحبنظرانش شود آن دم روشن
که ببیند مه روی تو ملامتگر ما
هوش مصنوعی: در آن لحظهای که زیبایی روی تو را میبیند، صاحبنظران دیگر نمیتوانند عذر و توجیهی برای خود بیاورند و ناچار به سرزنش میشوند.
صفت روی تو تا در قلم آورد کمال
گل برد نسخه حسن از ورق دفتر ما
هوش مصنوعی: زیبایی صورت تو آنقدر بینظیر است که هر هنرمندی که بخواهد آن را روی کاغذ ترسیم کند، از کمال گلها هم فراتر میرود و نسخهای از حسن را از دفتر ما انتخاب میکند.