گنجور

شمارهٔ ۱۱۸

ترا دو رخ به دو خط فن دلبری آموخت
تو از دو چشم و دو چشم از تو ساحری آموخت
تو طفل مکتب حُسنی معلم تو دو چشم
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
فریب و مکر به غمزه چه می‌دهی تعلیم‌؟
وشه گیر چه حاجت مزوری آموخت
کجا درست کنند اهل زهد تخته عشق
که مشکل است به میمون دروگری آموخت
به دور حسن نو آن عارف است و حرف شناس
که نوع زهد سترد و قلندری آموخت
کی که قیمت خاک درت به عاشق گفت
بهاشناسی جوهر به جوهری آموخت
کمال برد به نطق از شکر سبق گویی
لبت به طوطی طبعش سخنوری آموخت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترا دو رخ به دو خط فن دلبری آموخت
تو از دو چشم و دو چشم از تو ساحری آموخت
هوش مصنوعی: دو چهره تو به زیبایی دلربایی آموختند، و تو نیز با دیدن چشمانت، چشمان دیگران را جادوگری یاد دادی.
تو طفل مکتب حُسنی معلم تو دو چشم
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
هوش مصنوعی: تو مانند کودکانی هستی که در مکتب حسن آموزش می‌بینند؛ معلم تو دو چشمت هستند که همه چیز را با شوخی و زیبایی به تو آموخته‌اند.
فریب و مکر به غمزه چه می‌دهی تعلیم‌؟
وشه گیر چه حاجت مزوری آموخت
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که چرا به کسی که با چشمانش فریب می‌دهد، چیزی آموزش می‌دهی؟ و اینکه برای او که با ترفندهایش می‌خواهد به هدفش برسد، چه نیازی به یادگیری حقه و ترفندهای اضافی وجود دارد؟
کجا درست کنند اهل زهد تخته عشق
که مشکل است به میمون دروگری آموخت
هوش مصنوعی: کجا می‌توانند کسانی که به پارسایی و زهد معروفند، عشق را به خوبی به تصویر بکشند؟ زیرا یاد دادن به میمون دروگری، کار آسانی نیست و نیاز به مهارت و تجربه دارد.
به دور حسن نو آن عارف است و حرف شناس
که نوع زهد سترد و قلندری آموخت
هوش مصنوعی: دور و بر زیبایی نو، عارفی است که با دانایی کلام، زهد معمولی را کنار گذاشته و راهی را که قلندران می‌پیمایند، آموخته است.
کی که قیمت خاک درت به عاشق گفت
بهاشناسی جوهر به جوهری آموخت
هوش مصنوعی: زمانی که بهای خاک تو را عاشق فهمید، به او نشان داد که ارزش وجودی و خصائص حقیقی هر چیز، به عمق و اصالت آن بستگی دارد.
کمال برد به نطق از شکر سبق گویی
لبت به طوطی طبعش سخنوری آموخت
هوش مصنوعی: تو به زیبایی و شیرینی صحبت می‌کنی، انگار زبانت طعمی چون شکر دارد و مانند طوطی، هنر سخنوری را از طبیعت خود به ارث برده‌ای.