گنجور

شمارهٔ ۱۱۰

بیخدمت تو کس به جهان عزتی نیافت
شاهی که چاکر نو نشد حرمتی نیافت
در نامه سعادت خود دردمند عشق
بیداغ محنتی رقم دولتی نیافت
تا غم نخورد و درد نیفزود قدر مرد
تا لعل خون نکرد جگر نیمنی نیافت
دل زان لب و دهان نتوانست برد جان
بودش مجال تنگ مگر فرصتی نیافت
بی خنده تو کان نمک خوان رحمت است
جان از نعیم هر دو جهان لذتی نیافت
پشمینه پوش خرقة سالوس تا نسوخت
از جامه خانه کرمت خلعتی نیافت
چندانکه باز جست در اعمال خود کمال
مقبول تر ز ترک ریا طاعتی نیافت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیخدمت تو کس به جهان عزتی نیافت
شاهی که چاکر نو نشد حرمتی نیافت
هوش مصنوعی: هیچ کس در دنیا به مقام و عزتی نرسید، اگر به خدمت تو نیامد. فرمانروایی که غلامی به او نرسید، احترام و منزلتی نیافت.
در نامه سعادت خود دردمند عشق
بیداغ محنتی رقم دولتی نیافت
هوش مصنوعی: در نوشته‌ای که به سعادت من مربوط می‌شود، درد عشق و رنجی که احساس می‌کنم، تاثیری در خوشبختی و موفقیت من نداشته است.
تا غم نخورد و درد نیفزود قدر مرد
تا لعل خون نکرد جگر نیمنی نیافت
هوش مصنوعی: تا زمانی که مرد به غم و درد دچار نشود و اوضاعش رو به بهبودی باشد، هیچ چیزی نمی‌تواند او را آزرده کند و به او آسیب برساند. تا اینکه دلش به خاطر مشکلات و غم‌هایش به درد نیاید و همچنان سرشار از امید و زندگی باقی بماند.
دل زان لب و دهان نتوانست برد جان
بودش مجال تنگ مگر فرصتی نیافت
هوش مصنوعی: دل نتوانست از آن لب و دهان بگریزد، جانش به تنگنا افتاد و مگر فرصتی پیش نیامد.
بی خنده تو کان نمک خوان رحمت است
جان از نعیم هر دو جهان لذتی نیافت
هوش مصنوعی: بی‌خنده تو، زندگی مانند نمکی است که بر سفره رحمت قرار دارد و بدون وجود تو، روح هیچ لذتی از نعمت‌های دو جهان نبرده است.
پشمینه پوش خرقة سالوس تا نسوخت
از جامه خانه کرمت خلعتی نیافت
هوش مصنوعی: کسیکه در ظاهر پوششی از زهد و تقوا دارد، اما در باطن خالص نیست، اگر از فیض و کرامت تو بهره‌مند نشود، به هیچ گونه لباس یا مقامی دست نخواهد یافت.
چندانکه باز جست در اعمال خود کمال
مقبول تر ز ترک ریا طاعتی نیافت
هوش مصنوعی: هرچقدر بیشتر در رفتار خود دقت کرد و به بررسی اعمالش پرداخت، به این نتیجه رسید که هیچ عملی بهتر از ترک ریا و نمایش است.