شمارهٔ ۱۰۵۶
گفتم: ای سیمذقن! گفت: که را میگویی؟
گفتم: ای عهدشکن! گفت: چهها میگویی
گفتم: ای آنکه نداری سر یک موی وفا
گفت: معلوم شد اکنون که مرا میگویی
گفتم: ای جان ز دل سخت تو فریاد مرا
گفت: با ما سخن سخت چرا میگویی؟
گفتم آن زلف پریشان تو با مشک خطاست
گفت: تا چند پریشان و خطا میگویی؟
گفتم: از باد نسیم تو شنیدن چه خوش است
گفت: تا کی سخن از باد هوا میگویی
گفتم: از دست دل خود به هلاکم راضی!
گفت: این خود ز زبان و دل ما میگویی
گفتمش: کی رسد از بخت پیامی به کمال؟
گفت: آن روز که از ماش سلامی گویی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفتم: ای سیمذقن! گفت: که را میگویی؟
گفتم: ای عهدشکن! گفت: چهها میگویی
هوش مصنوعی: با تو صحبت میکنم، ای کسی که صورتت مانند نقره است! او در پاسخ گفت: دربارهی چه کسی صحبت میکنی؟ من دوباره گفتم: ای کسی که به وعدههایش وفا نمیکند! او پاسخ داد: چه حرفهایی را میزنی؟
گفتم: ای آنکه نداری سر یک موی وفا
گفت: معلوم شد اکنون که مرا میگویی
هوش مصنوعی: گفتم: ای کسی که حتی به اندازه یک تار مو هم وفادار نیستی. او پاسخ داد: حالا فهمیدم که چرا مرا مورد خطاب قرار میدهی.
گفتم: ای جان ز دل سخت تو فریاد مرا
گفت: با ما سخن سخت چرا میگویی؟
هوش مصنوعی: گفتم: ای عزیز، دل تو چرا اینقدر سرد است و مرا رنج میدهد؟ او گفت: چرا با من به زبان سخت و تند صحبت میکنی؟
گفتم آن زلف پریشان تو با مشک خطاست
گفت: تا چند پریشان و خطا میگویی؟
هوش مصنوعی: گفتم که آن زلفهای آشفتهات با عطر مشک بینظیر است. او پاسخ داد که تا کی میخواهی درباره پریشانی و نادرستی صحبت کنی؟
گفتم: از باد نسیم تو شنیدن چه خوش است
گفت: تا کی سخن از باد هوا میگویی
هوش مصنوعی: گفتم: شنیدن نسیم تو چقدر دلنشین است. او پاسخ داد: تا کی درباره باد و هوا صحبت میکنی؟
گفتم: از دست دل خود به هلاکم راضی!
گفت: این خود ز زبان و دل ما میگویی
هوش مصنوعی: زمانی که من گفتم، از اینکه دل خود را به هلاکت میسپارم، خوشنودم! او پاسخ داد: خودت این را از زبان و دل ما بیان میکنی.
گفتمش: کی رسد از بخت پیامی به کمال؟
گفت: آن روز که از ماش سلامی گویی
هوش مصنوعی: به او گفتم: چه زمانی خبری خوش از سرنوشت به من خواهد رسید؟ او پاسخ داد: آن روز که از خودت سلامی به معشوق بگویی.
حاشیه ها
1402/01/12 21:04
جعفر عسکری
سلام. شوربختانه این غزل زیبا، با اشکالات فراوانی ثبت شده که شکل صحیح رو مینویسم:
گفتم: ای سیم ذقن!
گفت: که را میگوئی؟
گفتم: ای عهد شکن!
گفت: چهها میگوئی؟
گفتم: ای آنکه نداری سر یک موی وفا
گفت: معلوم شد اکنون که مرا میگوئی
گفتم: ای جان! ز دل سخت تو فریاد مرا
گفت: با ما سخن سخت چرا میگوئی؟
گفتم: آن زلف پریشان تو یا مشک خطاست؟
گفت: تا چند پریشان و خطا میگوئی؟
گفتم: از باد نسیم تو، شنیدن چه خوشست
گفت: تا کی سخن از باد هوا میگوئی؟
گفتم: از دست دل خود به هلاکم راضی!
گفت: این خود ز زبان و دل ما میگوئی
گفتمش: کی رسد از بخت پیامی به کمال؟
گفت: آن روز که از ماش سلامی گوئی