گنجور

شمارهٔ ۱۰۴۵

گر باد سوی خاک من آرد ز تو بویی
چون زلف توام جان دمد از هر سو مویی
شیرین زمانی نوه من دلشده فرهاد
در مراکز دیده روان ساخته ام سوی تو جوئی
گوی دل ما گو شکن آن زلف چو چوگان
من باز تراشم ز سر از بهر تو گویی
غیرت برم و باز کنم دیده خود را
از روی تو چون باز کنم دیده به روئی
در مجلس اهل نظر امروز زمستان
جز غمزه تو نیست دگر عربده جوئی
أی مست تو سلطانی و از لعل ترا
تاج گر بر سرت از باده نابست سبویی
بگذشت کمال از ارم و روضه فرودس
تا راه گذر بافت به خاک سر کوئی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر باد سوی خاک من آرد ز تو بویی
چون زلف توام جان دمد از هر سو مویی
هوش مصنوعی: اگر باد بویی از تو به سمت خاک من بیاورد، مانند زلف تو، جانم از هر سو مویی دریافت خواهد کرد.
شیرین زمانی نوه من دلشده فرهاد
در مراکز دیده روان ساخته ام سوی تو جوئی
هوش مصنوعی: شیرین زمانی نوه من، دل فرهاد را به یادآورده و در چشمانم برای تو اشک ریخته‌ام و به دنبال تو هستم.
گوی دل ما گو شکن آن زلف چو چوگان
من باز تراشم ز سر از بهر تو گویی
هوش مصنوعی: دل ما به زلف تو همچون چوبی است که در بازی چوگان به کار می‌رود؛ آن زلف را می‌شکنم تا جذابیت بیشتری به تو بخشیده باشم. به خاطر تو، از سر این زلف می‌گذرم و می‌خواهم آن را بازسازی کنم.
غیرت برم و باز کنم دیده خود را
از روی تو چون باز کنم دیده به روئی
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و غیرتی که دارم، نمی‌توانم نگاه خود را از چهره تو بردارم. هرگز نمی‌دانم چگونه می‌توانم چشم بر آن زیبایی ببندم.
در مجلس اهل نظر امروز زمستان
جز غمزه تو نیست دگر عربده جوئی
هوش مصنوعی: در gathering اهل فکر و هنر امروز، در فصل زمستان جز ناز و زیبایی تو، هیچ چیز دیگری برای توجه و شور و شوق وجود ندارد.
أی مست تو سلطانی و از لعل ترا
تاج گر بر سرت از باده نابست سبویی
هوش مصنوعی: ای مست، تو اکنون حکمرانی و اگر بخواهی، می‌توانی به جای تاجی از سنگ و طلا، از شراب ناب بر سرت بنه‌ای.
بگذشت کمال از ارم و روضه فرودس
تا راه گذر بافت به خاک سر کوئی
هوش مصنوعی: از کمال و زیبایی بهشت و باغ‌های بهشت گذشته‌ایم، تا اینکه راهی برای عبور به خاک سرای خود پیدا کردیم.

حاشیه ها

1401/03/31 03:05
احسان مز

بسیار غلط دارد 

گر باد سوی خاک من آرد ز تو بویی

چون زلف تو ام جان دمد از هر سر مویی

 

شیرین زمانی تو من و دل شده فرهاد

کز دیده روان ساخته ام سوی تو جویی

 

گویی دل ما گو شکن آن زلف چو چوگان

من باز تراشم ز سر از بهر تو گویی

 

غیرت برم و باز کنم دیده خود را

از روی تو چون باز کنم دیده به رویی

 

در مجلس اهل نظر امروز ز مستان

جز غمزه تو نیست دگر عربده جویی