گنجور

شمارهٔ ۱۰۳۱

ز من که مهر تو دارم به سینه روی چه تابی
الا تعرض عینی و انت تعلم مآبی
بیا معاینه بنگر که چونم از غم عشقت
ذات بک جسمی بشیب یوم شیابی
تن ضعیف نزارم اگر چنان که ببینی
تراک مثل خلال مدنی حلال نیابی
اذوب من حسراتی و ما أرید حیونی
گرم به تیغ زنی به از آنکه روی بتابی
لقد نت تنبلی و ما فعل خطائی
نکرده هیچ گناهی به کشتنم چه شتابی
کمال خسته مسکین ز غم بمرد و دریغا
محبتی و بی قبلی عقابی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز من که مهر تو دارم به سینه روی چه تابی
الا تعرض عینی و انت تعلم مآبی
هوش مصنوعی: من که عشق تو را در دل دارم، چطور می‌توانم تحمل کنم جز اینکه به چشمانت بنگرم، در حالی که می‌دانی کجا برمی‌گردم و چه احساسی دارم؟
بیا معاینه بنگر که چونم از غم عشقت
ذات بک جسمی بشیب یوم شیابی
هوش مصنوعی: بیا و نگاه کن که چگونه از غم عشق تو به حالتی افتاده‌ام، مثل اینکه به زوال و پیری رسیده‌ام.
تن ضعیف نزارم اگر چنان که ببینی
تراک مثل خلال مدنی حلال نیابی
هوش مصنوعی: اگر بدن ضعیف و ناتوان من را ببینی، مانند خلال چوبی در یک چای خوش‌عطر، هرگز نخواهی توانست مرا از زندگی و حالتی که دارم، جدا کنی و به راحتی از من بگذری.
اذوب من حسراتی و ما أرید حیونی
گرم به تیغ زنی به از آنکه روی بتابی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به حسرت‌ها و آرزوهای خود اشاره می‌کند. او می‌گوید که بهتر است مورد حمله و آسیب قرار گیرد تا آنکه معشوق خود را نبیند و از زیبایی‌اش بی‌خبر بماند. به عبارتی، درد و رنج ناشی از جدایی او را عمیق‌تر می‌کند و پیشکش کردن جان و دلش را ترجیح می‌دهد به زندگی بی‌معنا.
لقد نت تنبلی و ما فعل خطائی
نکرده هیچ گناهی به کشتنم چه شتابی
هوش مصنوعی: من از تنبلی در آمده‌ام و هیچ خطایی مرتکب نشده‌ام، پس چرا این‌قدر سریع می‌خواهی مرا به قتل برسانی؟
کمال خسته مسکین ز غم بمرد و دریغا
محبتی و بی قبلی عقابی
هوش مصنوعی: کمال، انسان بیچاره‌ای که از درد و غم خسته شده بود، جان خود را از دست داد. افسوس که محبت و دوستی نداشت و همچون عقابی بدون بال بود.