شمارهٔ ۱۰۳
به کویت دل غلام خانه زادست
چو سر بر در نهد مقبل نهادست
رقیب آزادگان را معتقد نیست
که نادرویش اندک اعتقادست
زند لافی به آن رخ ماه شب گرد
نداند کز پیاده رخ زیادست
گر از روی زمین روید غم و درد
دل عاشق به روی دوست شادست
نه تنها دل در آن کویست مسکین
که هرجا هست مسکین نامرادست
فراموشت کنم گفتی بزودی
مرا از دیر باز این نکته بادست
کمال از وعده وصلت بتر سوخت
که جانش آتش و عهد تو بادست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به کویت دل غلام خانه زادست
چو سر بر در نهد مقبل نهادست
هوش مصنوعی: به کوی تو دل بندهای که همیشه در خدمت تو بوده، تعلق دارد. وقتی سرش را بر در میگذارد، نشانی از عشق و ارادت او به توست.
رقیب آزادگان را معتقد نیست
که نادرویش اندک اعتقادست
هوش مصنوعی: رقیب، بر این باور نیست که آزادگان به او اعتقاد دارند، چون او خود را در خودباوری بسیار کم میبیند.
زند لافی به آن رخ ماه شب گرد
نداند کز پیاده رخ زیادست
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که کسی که به زیبایی چهرهی محبوبش توجه دارد، نمیتواند درک کند که زیبایی و جذابیت چهرهی او در واقع تحت تاثیر چیزهای دیگری قرار دارد و به تنهایی نیست؛ در واقع زیبایی او نتیجهی ویژگیهای دیگری نیز هست که به طور کامل قابل دیدن نیست.
گر از روی زمین روید غم و درد
دل عاشق به روی دوست شادست
هوش مصنوعی: اگر درد و غم از دل عاشق روی زمین برداشته شود، روی دوست باعث شادمانی است.
نه تنها دل در آن کویست مسکین
که هرجا هست مسکین نامرادست
هوش مصنوعی: در آن مکان بینصیب، فقط دل مردم بیچاره نیست؛ بلکه هر جا که بروند، این بیمعنایی و بینصیب بودن همراهشان است.
فراموشت کنم گفتی بزودی
مرا از دیر باز این نکته بادست
هوش مصنوعی: تو گفتی فراموشم میکنی، اما از زمانهای دور میدانستم که این نکته در دستان توست.
کمال از وعده وصلت بتر سوخت
که جانش آتش و عهد تو بادست
هوش مصنوعی: کمال از وعده وصال تو سوخته است؛ چرا که جانش در آتش عشق تو میسوزد و تو سرنوشت او را در دست داری.