گنجور

شمارهٔ ۱۰۲

بر لب لعل خط سبز ترا پیروزی است
بر زنخدان چو به خال را بهروزی است
کرد روشن همه آفاق تجلی رخت
عادت طلعت خورشید جهان افروزی است
همه عالم به تماشای تو شادند آری
نومه عیدی و روی تو گل نوروزی است
دل بیچاره همیشه ز تو صد پاره چراست
تیر مژگان نرا قاعده چون دلدوزی است
روزی دل ز ازل زلف دوتای تو فتاد
دل بیچاره نظر کن چه پریشان روزی است
بر سر تربتم آنی و نیفشانی اشک
شمع را بر من خاکی به ازین دلسوزی است
سر ز قیدت نکشد با تو چو آموخت کمال
مرغ مألوف گرفتار ز دست آموزی است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر لب لعل خط سبز ترا پیروزی است
بر زنخدان چو به خال را بهروزی است
هوش مصنوعی: بر لب سرخ تو، خط سبز مانند نشانه‌ای از پیروزی است و بر صورتت، خال زیبایی همچون نشانه‌ای از خوشبختی و سعادت به نظر می‌رسد.
کرد روشن همه آفاق تجلی رخت
عادت طلعت خورشید جهان افروزی است
هوش مصنوعی: حضور و زیبایی چهره‌ات، همه جا را روشن کرده و به دنیا نور می‌بخشد، مانند این است که عادت طلعت خورشید، جهان را درخشان می‌سازد.
همه عالم به تماشای تو شادند آری
نومه عیدی و روی تو گل نوروزی است
هوش مصنوعی: تمام جهان به تماشای تو خوشحال هستند، زیرا دیدن تو مانند عید نوروز و گل‌هایی است که در این روز شکوفا می‌شوند.
دل بیچاره همیشه ز تو صد پاره چراست
تیر مژگان نرا قاعده چون دلدوزی است
هوش مصنوعی: دل بیچاره همیشه به خاطر تو شکسته و پر از درد و رنج است؛ چون تیرهای مژگانت به قلبم می‌زنند و این دلدوزی همواره ادامه دارد.
روزی دل ز ازل زلف دوتای تو فتاد
دل بیچاره نظر کن چه پریشان روزی است
هوش مصنوعی: روزی دل من به زلف تو وابسته شد و حالا دل بیچاره‌ام را ببین که چقدر آشفته و بی‌قرار است.
بر سر تربتم آنی و نیفشانی اشک
شمع را بر من خاکی به ازین دلسوزی است
هوش مصنوعی: در کنار قبر من درنگ کن و اشک نریز. روشنایی شمع بیش از این غم و تاسف برای من خاکی بهتر است.
سر ز قیدت نکشد با تو چو آموخت کمال
مرغ مألوف گرفتار ز دست آموزی است
هوش مصنوعی: این جمله می‌گوید که وقتی کسی مهارت یا ظرفیت لازم برای چیزی را پیدا کند، دیگر نمی‌تواند از آن دور شود. مانند پرنده‌ای که به دست کسی عادت کرده و نمی‌تواند از او جدا شود. به این معناست که وابستگی به آن مهارت یا آموزش وجود دارد و فرار از آن دشوار است.