گنجور

شمارهٔ ۱۰۲۸

دل می کنی جراحت و مرهم نمیدهی
عیسی دمی و آب به آدم نمیدهی
داروی جان ز حقه لبهات میدهد
با جان خسته چاشنی هم نمیدهی
کوی تو کعبه و لب لعل تو زمزم است
آبی چرا به تشنه زمزم نمیدهی
دست رقیب نیز به آن لب نمی رسد
باری بدیو شکر که خانم نمی دهی
وردم دعای نسبت به محراب ابروان
کز درد و غم وظیفه من کم نمیدهی
نامحرمان کجا بحریم نور را برند
چون را در آن مقام به محرم نمیدهی
زیبد گدانی در دلبر ترا کمال
کان سلطنت به ملک دو عالم نمیدهی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل می کنی جراحت و مرهم نمیدهی
عیسی دمی و آب به آدم نمیدهی
هوش مصنوعی: دل را زخمی می‌کنی اما درمانی نشان نمی‌دهی، مثل عیسی که به آدمی آبی نمی‌بخشد.
داروی جان ز حقه لبهات میدهد
با جان خسته چاشنی هم نمیدهی
هوش مصنوعی: با لبه‌های شیرینت به روح خسته‌ام دارویی می‌زنی، اما برای گرم‌تر کردن این رابطه هیچ چاشنی‌ای اضافه نمی‌کنی.
کوی تو کعبه و لب لعل تو زمزم است
آبی چرا به تشنه زمزم نمیدهی
هوش مصنوعی: محل تو همچون کعبه مقدس است و لب‌های خوش رنگ تو مانند چشمه زمزم می‌باشد. پس چرا به کسی که تشنه است، از این آب زلال و گران‌مقدار نمی‌دهی؟
دست رقیب نیز به آن لب نمی رسد
باری بدیو شکر که خانم نمی دهی
هوش مصنوعی: دست رقیب حتی به آن لب نیز نمی‌رسد؛ پس خوشحالم که تو به کسی دیگر عشق نمی‌ورزی.
وردم دعای نسبت به محراب ابروان
کز درد و غم وظیفه من کم نمیدهی
هوش مصنوعی: به درگاه زیبایی چشمانت آمده‌ام و از آنجا که از درد و غم رنج می‌برم، از تو می‌خواهم که مرا در این شرایط تنها نگذاری و بر من سخت نگیری.
نامحرمان کجا بحریم نور را برند
چون را در آن مقام به محرم نمیدهی
هوش مصنوعی: نامحرمان چگونه می‌توانند به حریم نور وارد شوند، در حالی که تو کسی را به آن مقام راه نمی‌دهی؟
زیبد گدانی در دلبر ترا کمال
کان سلطنت به ملک دو عالم نمیدهی
هوش مصنوعی: زیباست گدایی کردن در عشق تو، چونکه تو چنین کمالی داری که سلطنت دنیا را به کسی نمی‌دهی.