گنجور

شمارهٔ ۱۰۲۵

دل شیشه ایست جای خیال تو ای پری
کردی پری به شیشه همین است ساحری
پیوسته در برابر چشمم نشسته ای
آری مرا به چشم جهان بین برابری
در پرده های چشم خیالت مصور است
چشم بد از تو دور که روح مصوری
از بس که دوش بر در تو دیده در فشاند
بستیم حلقه گرد درت از در دری
بر رهگذارت از مژهای اشک خار هاست
هان تا به ره نهایتی و نیز بگذری
راضی نیی که قدر من افزاید ای رقیب
زآن روی هرگزم سگ آن کوی نشمری
یگر مجری متزلت و قدر خود کمال
این منزلت بس است که بر خاک آن دری

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل شیشه ایست جای خیال تو ای پری
کردی پری به شیشه همین است ساحری
هوش مصنوعی: دل مانند شیشه‌ای است که خیال تو در آن جا دارد، ای پری! تو که با جادو و سحر خود بر شیشه‌ی دل حک می‌کنی، این حالتی است که به وجود آورده‌ای.
پیوسته در برابر چشمم نشسته ای
آری مرا به چشم جهان بین برابری
هوش مصنوعی: همیشه در جلوی چشمانم حضور داری و بله، برای من به چشم دنیا مانند یک همتا به شمار می‌آیی.
در پرده های چشم خیالت مصور است
چشم بد از تو دور که روح مصوری
هوش مصنوعی: در چشم‌های تو تصویری از خیال وجود دارد و نگاه بد از تو دور است، زیرا روح تو تجسمی از زیبایی و هنر است.
از بس که دوش بر در تو دیده در فشاند
بستیم حلقه گرد درت از در دری
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه دیشب به در تو نگریستم و اشک ریختم، حلقه‌ای دور در تو ایجاد کردیم تا به درون تو دسترسی پیدا کنیم.
بر رهگذارت از مژهای اشک خار هاست
هان تا به ره نهایتی و نیز بگذری
هوش مصنوعی: در طول راهی که می‌روی، از چشمانت اشک‌ها به زمین می‌افتد و همچون خارهایی در مسیر قرار می‌گیرد. پس توجه کن که به پایان این راه برسی و از آن عبور کنی.
راضی نیی که قدر من افزاید ای رقیب
زآن روی هرگزم سگ آن کوی نشمری
هوش مصنوعی: تو از اینکه من را ارج بنهید رضایت نداری، ای رقیب! به همین دلیل هرگز من را با آن کسی که در آن کوی است، به حساب نیاور.
یگر مجری متزلت و قدر خود کمال
این منزلت بس است که بر خاک آن دری
هوش مصنوعی: به جایگاه خود و منزلتی که داری افتخار کن، زیرا همین که بر زمین آن در قرار داری، خودش نشان‌دهنده‌ی بزرگی و عظمت توست.