شمارهٔ ۱۰۲۴
دل شد ز عشق باری شیدا چنانکه دانی
کرد آب دیده رازم پیدا چنانکه دانی
در کوی گلعذاری سروی گلی بهاری
بازم شکست خاری در پا چنانکه دانی
ترکان غمزة او بعد از هزار فتنه
کردند ملک دلها بغما چنانکه دانی
در دور چشم مست گشتند پارسایان
شیدا چنین که بینی رسوا چنانکه دانی
از غمزه حکمت عین آموخت آن مه و شد
کادر فنگ دلربانی دانا چنانکه دانی
گیرم روان کنارش تنها نه بوسه گیرم
گر بابمش بجائی تنها چنانکه دانی
دانی که بار پرسی باشد طریق باران
پیش کمال باز آ پارا چنانکه دانی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل شد ز عشق باری شیدا چنانکه دانی
کرد آب دیده رازم پیدا چنانکه دانی
هوش مصنوعی: دل از عشق شیدا و بیتاب شده است، بهگونهای که اشکهایش رازهایش را نمایان کرده است.
در کوی گلعذاری سروی گلی بهاری
بازم شکست خاری در پا چنانکه دانی
هوش مصنوعی: در محلهای که گلهای زیبا میرویند، یک درخت سربلند بهاری وجود دارد که thorn (خار) آن، پای مرا مجروح کرده است، همانطور که خودت میدانی.
ترکان غمزة او بعد از هزار فتنه
کردند ملک دلها بغما چنانکه دانی
هوش مصنوعی: چشمان دلربای او پس از هزاران مشکل و دردسر، دلها را به تسخیر خود درآورد، همانطور که میدانی.
در دور چشم مست گشتند پارسایان
شیدا چنین که بینی رسوا چنانکه دانی
هوش مصنوعی: چشمهای میخواری که در جلو میچرخند، به زیبایی و طراوت کسانی که اهل تقوا هستند، مینگرند. اینطور که میبینی، رسوایی آنها چون تو میدانی.
از غمزه حکمت عین آموخت آن مه و شد
کادر فنگ دلربانی دانا چنانکه دانی
هوش مصنوعی: از نگاه زیبا و فریبنده آن ماه، درسی از حکمت به دست آمد. او به طوری فریبنده و دانا دلها را به دست میآورد، همانطور که میدانی.
گیرم روان کنارش تنها نه بوسه گیرم
گر بابمش بجائی تنها چنانکه دانی
هوش مصنوعی: حتی اگر کنار او تنها باشم، نه تنها بوسهای از او میگیرم، بلکه اگر به جایی برویم، به گونهای عمل میکنم که خودت میدانی.
دانی که بار پرسی باشد طریق باران
پیش کمال باز آ پارا چنانکه دانی
هوش مصنوعی: میدانی که در راه رسیدن به کمال، گاهی باید حساب و کتاب اعمالت را داشته باشی، همانطور که میدانی باید خود را مهیا کنی.