شمارهٔ ۱۰۲۲
دل رفت به باد دلپذیری
کسی را نبود زجان گزیری
از عشق بتان جوان شود پیر
این نکه شنیده ام ز پیری
گیرم سر زلف و دارمش دوست
زینگونه کراست دار و گیری
صد چرخ زند بر آتش از ذوق
صیدی که تو افکنی به تیری
پایم که دل منت به دست است
گر زانکه گرفته ضمیری
بیند مگر دو دیده در آب
الطف بدن ترا نظیری
گم کرد کمال دل در آن کوی
بازآ و بجودل فقیری
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل رفت به باد دلپذیری
کسی را نبود زجان گزیری
هوش مصنوعی: دل به شوق و لذتِ چیزی پرواز کرد، اما کسی نبود که به او دل ببندد یا دردی از زندگی را تسکین دهد.
از عشق بتان جوان شود پیر
این نکه شنیده ام ز پیری
هوش مصنوعی: عشق به معشوقان جوان میتواند انسان را از خود بیخود کرده و احساس پختگی و سالخوردگی را در او به وجود آورد؛ این موضوع را از تجربهی دیگران شنیدهام.
گیرم سر زلف و دارمش دوست
زینگونه کراست دار و گیری
هوش مصنوعی: اگر من موهای او را بزنم و او را بهطور کامل در آغوش بگیرم، پس چه کسی را باید از چنگال عشق رها کنم؟
صد چرخ زند بر آتش از ذوق
صیدی که تو افکنی به تیری
هوش مصنوعی: شوق شکار تو چنان است که حتی اگر صد بار هم بر آتش بچرخد، باز هم نمیتواند به هیجان و شوقی که در دل دارم، برسد.
پایم که دل منت به دست است
گر زانکه گرفته ضمیری
هوش مصنوعی: هر زمان که دلم به دست کسی است، حتی اگر در نظر او کسی را گرفته باشد، پایم به آن دل وابسته است.
بیند مگر دو دیده در آب
الطف بدن ترا نظیری
هوش مصنوعی: شاید دو چشم در آب زلال، تو را شبیه کسی دیگر ببینند.
گم کرد کمال دل در آن کوی
بازآ و بجودل فقیری
هوش مصنوعی: در آن مکان بهشتی بازگرد و عشق را که گم کردهام، پیدا کن؛ حتی اگر در دل من فقر و ناداری باشد.