گنجور

شمارهٔ ۱۰۲۱

دگر باره تیغ جفا بر کشیدی
ز باران دیرینه باری بریدی
به قتل محبان شدی باز رنجه
بنابادت ای دوست زحمت کشیدی
من از حسرتت گرچه مردم خوشم هم
که باری تو با آرزویی رسیدی
ترا هر چه گفتیم گفتی شنیدم
حدیثی شنیدی ولی کی شنیدی
چه دانی ز حال من ای جان شیرین
که تو تلخی هجر کمتر کشیدی
بکوی تو چون آب هرگز نرفتم
که چون سرو دامن ز من در کشیدی
کمال آرزو داشتی خاک پایش
به چشم خود الحمد لله که دیدی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر باره تیغ جفا بر کشیدی
ز باران دیرینه باری بریدی
هوش مصنوعی: بار دیگر، با ظلم و ستم خود، زخم‌هایی می‌زنی که از گذشته بر دل‌ها نشسته بود.
به قتل محبان شدی باز رنجه
بنابادت ای دوست زحمت کشیدی
هوش مصنوعی: ای دوست، تو با زحمت و فشاری که به دل عاشقان آوردی، موجب رنج و درد آن‌ها شدی.
من از حسرتت گرچه مردم خوشم هم
که باری تو با آرزویی رسیدی
هوش مصنوعی: اگرچه به خاطر حسرت تو جان دادم، اما خوشحالم که تو بالاخره به آرزویت رسیدی.
ترا هر چه گفتیم گفتی شنیدم
حدیثی شنیدی ولی کی شنیدی
هوش مصنوعی: هر چیزی که ما به تو گفتیم، تو هم پاسخ دادی که شنیدی. حدیثی را هم که شنیدی، اما چه زمانی واقعاً آن را شنیدی؟
چه دانی ز حال من ای جان شیرین
که تو تلخی هجر کمتر کشیدی
هوش مصنوعی: ای محبوب شیرین‌زبان، تو از حال و روز من بی‌خبر هستی؛ چون تو تلخی جدایی را کمتر تجربه کرده‌ای.
بکوی تو چون آب هرگز نرفتم
که چون سرو دامن ز من در کشیدی
هوش مصنوعی: هرگز به سوی تو نرفتم مانند آب، چون تو دامن از من کشیدی و مرا در خود محو کردی.
کمال آرزو داشتی خاک پایش
به چشم خود الحمد لله که دیدی
هوش مصنوعی: تو آرزوی رسیدن به کمال و قرب او را داشتی، حالا خوشحال باش که توانستی خاک پایش را با چشمان خود ببینی.