گنجور

شمارهٔ ۱۰۱۶

خواهی که به هیچ غم نمیری
تا دست دهد پیاله گیری
می نوش به شادی و شو از او
آن دم که به دست غم اسیری
نی گفت به زیر لب همین است
اگر اهل دلی نفس پذیری
در سرزمی ات چو تاج لعل است
سلطانی و صاحب سریری
من درد کشم نه شاه و درویش
فارغ ز بزرگی و حقیری
در عشق جوانم و توانگر
غم نیست ز پیری و قیری
از سرو روان عصای پیری
شد پیر کمال بایدش ساخت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواهی که به هیچ غم نمیری
تا دست دهد پیاله گیری
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی هیچ غمی تو را از پای در نیاورد، باید به شادی و لذت زندگی اهمیت بدهی و از هر فرصتی برای خوشحالی استفاده کنی.
می نوش به شادی و شو از او
آن دم که به دست غم اسیری
هوش مصنوعی: هر زمان که در زندگی خوشحالی و سرور را تجربه می‌کنی، از آن بهره‌مند شو و لذت ببر، زیرا غم و اندوه همیشه در کمین است و ممکن است به سراغت بیاید.
نی گفت به زیر لب همین است
اگر اهل دلی نفس پذیری
هوش مصنوعی: نی به آرامی گفت: اگر کسی از دل و جان احساس کند، باید نفس را بپذیرد و با آن کنار بیاید.
در سرزمی ات چو تاج لعل است
سلطانی و صاحب سریری
هوش مصنوعی: در سرزمین تو مانند تاجی از یاقوت، پادشاهی وجود دارد و صاحب تخت و مقام است.
من درد کشم نه شاه و درویش
فارغ ز بزرگی و حقیری
هوش مصنوعی: من تنها رنج می‌برم، در حالی که شاه و درویش هیچ‌یک نگران بزرگی و کوچکی خود نیستند.
در عشق جوانم و توانگر
غم نیست ز پیری و قیری
هوش مصنوعی: در عشق جوان و سرزنده‌ام و نگران پیری و غم نیستم.
از سرو روان عصای پیری
شد پیر کمال بایدش ساخت
هوش مصنوعی: به دلیل سالخوردگی و تغییراتی که در زندگی رخ می‌دهد، انسان باید احساس کمال و رشد را در خود ایجاد کند و به دنبال ساختن شخصیت و روحی قوی‌تر باشد.