شمارهٔ ۱۰۱۷
دارم ز ابروان تو چشم عنایتی
کز نازم ار کُشی، نکنندم حمایتی
چشم تو بیگه کش و من زنده همچنین
از غمزه تو نیست جز اینم شکایتی
بیرون از آن که بیتو نخواهم وجود خویش
از بنده در وجود نیاید جنایتی
رویت که آیتیست ز رحمت بر ابروان
زاهد چو دید خواند به محراب آیتی
آنی که دارد آن مه و این غم کزو مراست
آن غایتی ندارد و این هم نهایتی
پیش رقیب قدر سگ کو شناختم
کو میکند به قدر گدا را رعایتی
گر بر درت رقیب گدا باش با کمال
غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دارم ز ابروان تو چشم عنایتی
کز نازم ار کُشی، نکنندم حمایتی
هوش مصنوعی: من از زیبایی ابروهایت چشمی دارم که با آنها به من توجه میکنی. اگر هم بخواهی به خاطر ناز و کرشمهات زندگیام را بگیری، کسی به من کمک نخواهد کرد.
چشم تو بیگه کش و من زنده همچنین
از غمزه تو نیست جز اینم شکایتی
هوش مصنوعی: چشمان تو مرا میکشد و من نیز زندهام. از شیطنتها و ناز تو جز این شکایت دیگری ندارم.
بیرون از آن که بیتو نخواهم وجود خویش
از بنده در وجود نیاید جنایتی
هوش مصنوعی: من بدون تو نمیخواهم وجود خودم را، چون وجودم به تو وابسته است و بدون تو هیچچیز از من وجود نخواهد داشت. پس هیچ جنایتی به وجود نمیآید.
رویت که آیتیست ز رحمت بر ابروان
زاهد چو دید خواند به محراب آیتی
هوش مصنوعی: چهرهات چون نشانی از رحمت است و وقتی زاهدی ابروی تو را میبیند، در محراب عبادت به یاد نشانهای از بزرگی و زیبایی میافتد.
آنی که دارد آن مه و این غم کزو مراست
آن غایتی ندارد و این هم نهایتی
هوش مصنوعی: کسی که زیبایی و دلربایی دارد و من به خاطر او غمگین هستم، این عشق پایانی ندارد و این غم نیز به پایان نمیرسد.
پیش رقیب قدر سگ کو شناختم
کو میکند به قدر گدا را رعایتی
هوش مصنوعی: من در کنار رقیب فهمیدم که ارزش هر کسی چقدر است؛ او به اندازه یک گدا با دیگران رفتار میکند.
گر بر درت رقیب گدا باش با کمال
غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی
هوش مصنوعی: اگر در دروازهات دشمنی فقیر باشد، با این حال در آنجا شور و هیاهو از دو پادشاه در یک سرزمین بر پا خواهد شد.