گنجور

شمارهٔ ۱۰۱۲

چه موجب است که هیچ التفات ما نکنی
ترحمی به غریبان بینوا نکنی
به دشمنان مخالف بسر بری باری
به دوستان وفادار جز جفا نکنی
چو کام ماندهی ز آن دهان بگو با ما
که این مضایقه با دیگران چرا نکنی
نو پادشاه جهانی و ما گدا چه سبب
که التفات به حال من گدا نکنی
به وعده چند دهی انتظار وصل مرا
چو حاجت دل بیچاره ای روا نکنی
ثواب کار من است آنکه بر نشانه دل
به نوک غمزه کشی ناوک و خطا نکنی
کمال دل شده بیگانه شد ز خویش و هنوز
تو همچنان به وصال خود آشنا نکنی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه موجب است که هیچ التفات ما نکنی
ترحمی به غریبان بینوا نکنی
هوش مصنوعی: چه چیزی باعث شده است که به ما توجهی نداشته باشی و بر غریبان بی‌پناه رحم نکنی؟
به دشمنان مخالف بسر بری باری
به دوستان وفادار جز جفا نکنی
هوش مصنوعی: اگر به دشمنان خود سخت بگیرید، به دوستان وفادار زبان بدی نرانید.
چو کام ماندهی ز آن دهان بگو با ما
که این مضایقه با دیگران چرا نکنی
هوش مصنوعی: اگر از آن دهان، کام تو باقی مانده است، بگو با ما که چرا این محدودیت را با دیگران اعمال نمی‌کنی؟
نو پادشاه جهانی و ما گدا چه سبب
که التفات به حال من گدا نکنی
هوش مصنوعی: ای پادشاه تازه‌کار دنیا، ما گدایان چه مشکلی داریم که به حال ما توجهی نمی‌کنی؟
به وعده چند دهی انتظار وصل مرا
چو حاجت دل بیچاره ای روا نکنی
هوش مصنوعی: به من وعده نده که منتظر وصالت بمانم، چون اگر خواسته‌ی دل رنجیده‌ام را برآورده نکنی، به دردسر می‌افتم.
ثواب کار من است آنکه بر نشانه دل
به نوک غمزه کشی ناوک و خطا نکنی
هوش مصنوعی: پاداش کار من به این است که تو با نگاه ملیح و فریبنده‌ات بر دلم تأثیر بگذاری و اشتباهی مرتکب نشوی.
کمال دل شده بیگانه شد ز خویش و هنوز
تو همچنان به وصال خود آشنا نکنی
هوش مصنوعی: دل به کمال رسیده و دیگر به خود و احساساتش بیگانه شده، اما تو هنوز هم به آشنایی با وصالت بی‌توجهی.