شمارهٔ ۱۰۰۴
نو درد نداری و رخ زرد نداری
ای عاشق بیدرد چه نالی و چه زاری
دلها برد آن آه که از درد برآرند
فریاد ز آهی که نور بیدرد برآری
رخساره بخون مژه بنگار دم نقد
کز اشک فشان عاشق رخسار نگاری
غم روند و محنت دمد و درد برآید
بر خاک شهیدان غمش هر چه بکاری
دیدی که چه غمهاست نرا بر دل ازین بار
ای دیدن غمدیده چرا اشک نباری
تا چند بگردن بری این سر که حق اوست
آن به که بری بر درش این حق بپاری
سر چیست کمال از تو اگر می طلبد بار
گر دیده روشن طلید در نظر آری
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نو درد نداری و رخ زرد نداری
ای عاشق بیدرد چه نالی و چه زاری
هوش مصنوعی: تو هنوز از هیچ دردی رنج نمیبری و رنگ چهرهات هم زرد و بیحال نیست. ای عاشق بیدرد، چرا اینقدر ناله و زاری میکنی؟
دلها برد آن آه که از درد برآرند
فریاد ز آهی که نور بیدرد برآری
هوش مصنوعی: دلها با آن آهی که از درد بلند میشود تسخیر میشوند؛ فریاد آن آه، نور بیدردی را به وجود میآورد.
رخساره بخون مژه بنگار دم نقد
کز اشک فشان عاشق رخسار نگاری
هوش مصنوعی: صورتش را با خون مژه نقاشی کن، زیرا الان باید به اشکهای عاشق نظارهگر آن صورت زیبا دقت کنیم.
غم روند و محنت دمد و درد برآید
بر خاک شهیدان غمش هر چه بکاری
هوش مصنوعی: غم و درد و رنج از بین میروند و در مقابل، عشق و یاد شهیدان زنده و پایدار میشود. هر چه برای گرامیداشت این یادها بکاری، تأثیرش بیشتر خواهد بود.
دیدی که چه غمهاست نرا بر دل ازین بار
ای دیدن غمدیده چرا اشک نباری
هوش مصنوعی: دیدی که چه مشکلات و غمهایی بر دل من نشسته است، ای کسی که با چشمان غمدیدهات نگاهی به من میکنی، چرا قطرهای اشک نمیریزی؟
تا چند بگردن بری این سر که حق اوست
آن به که بری بر درش این حق بپاری
هوش مصنوعی: چقدر باید دور این سر بچرخی که حق او را بدهی؟ بهتر است به در خانهاش بروی و این حق را به او منتقل کنی.
سر چیست کمال از تو اگر می طلبد بار
گر دیده روشن طلید در نظر آری
هوش مصنوعی: سر چیست که اگر کمال را از تو میخواهد، بارِ سنگینی است؟ اگر چشمت روشن شود، میتوانی با دیدن درون، حقیقت را دریابی.