گنجور

شمارهٔ ۱۰۰۳

تو چشم آنکه حق بینی نداری
وگر نه هرچه بینی حق شماری
مکن بب غریق ای زاهد خشک
کزین دریا تو چون خس در کناری
از احوال درون دردمندان
چگویم با تو چون دردی نداری
ز ابرویش چه روی آری به محراب
نماز ناروا تا کی گزاری
دلا از ما بگو با چشم گریان
چو با عنایت کرد باری
نثار خاک آن در از در و لعل
به بار ای کان گوهر تا چه داری
کمال آن خاک نعلین ار کنی تاج
ز درویشی بشاهی سر برآری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو چشم آنکه حق بینی نداری
وگر نه هرچه بینی حق شماری
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت و حقایق واقعی دسترسی نداشته باشی، نمی‌توانی چیزهایی که می‌بینی را حقیقت بشماری. اما اگر درک درستی از حق داشته باشی، هر آنچه را که مشاهده می‌کنی به درستی می‌فهمی.
مکن بب غریق ای زاهد خشک
کزین دریا تو چون خس در کناری
هوش مصنوعی: ای زاهد خشک، تو را هشدار می‌دهم که در آبی غرق نشو، چون در این دریا تو مانند علفی در کنار هستی و از آن دوری.
از احوال درون دردمندان
چگویم با تو چون دردی نداری
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم از احوال درونی کسانی که در رنج و درد به سر می‌برند با تو صحبت کنم در حالی که تو هیچ دردی نداری؟
ز ابرویش چه روی آری به محراب
نماز ناروا تا کی گزاری
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توانی به خاطر زیبایی ابرویش از عبادت و نماز صرف‌نظر کنی. چقدر می‌خواهی این کار را ادامه دهی؟
دلا از ما بگو با چشم گریان
چو با عنایت کرد باری
هوش مصنوعی: ای دل، از ما بگو با چشمانی اشک‌بار، چون باری، توجهی به ما کرد.
نثار خاک آن در از در و لعل
به بار ای کان گوهر تا چه داری
هوش مصنوعی: خاک آن مکان را بر سر بریز و برایش گل و لعل تقدیم کن، ای کسی که این گوهر را داری، ببین چه چیزهایی در دل داری.
کمال آن خاک نعلین ار کنی تاج
ز درویشی بشاهی سر برآری
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از خاک نعلین به اوج کمال برسی، می‌توانی با دست یافتن به مقام سلطانی، از حالتی ساده و درویشی به مقام بزرگتری دست یابی.