گنجور

شمارهٔ ۱۰۰۲

تن در پی جان می‌رود ای بخت کجایی
موقوف تو ماندیم که راهی بنمایی
از کار فرو بسته در هم شده ما
لطفی بنمایی گرمی باز گشایی
گویند که تعجیل مکن تا برسد وقت
پیداست که تا چند بود مد جدایی
ای دل مکن اندیشه از این راه که صعب است
نومید نشاید شدن از لطف خدایی
دیگر ندهم دامن مقصود خود از دست
گر یابم از این واقعه سب رهایی
گفتی که کمالا مکن اندیشه رفتن
آیا من مشتاق کجا و تو کجایی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تن در پی جان می‌رود ای بخت کجایی
موقوف تو ماندیم که راهی بنمایی
هوش مصنوعی: تن انسان به دنبال جانش می‌گردد؛ ای بخت، کجایی؟ ما در بلاتکلیفی مانده‌ایم و نمی‌دانیم چه راهی را باید برویم.
از کار فرو بسته در هم شده ما
لطفی بنمایی گرمی باز گشایی
هوش مصنوعی: اگر با مهربانی دستی به یاری ما بگشایی و مشکلاتی که به هم انباشته شده‌اند را حل کنی، لطف بزرگی کرده‌ای.
گویند که تعجیل مکن تا برسد وقت
پیداست که تا چند بود مد جدایی
هوش مصنوعی: می‌گویند عجله نکن و منتظر باش تا زمان مناسب برسد. مشخص است که جدایی چه مدت ادامه خواهد داشت.
ای دل مکن اندیشه از این راه که صعب است
نومید نشاید شدن از لطف خدایی
هوش مصنوعی: ای دل، نگران این راه دشوار نباش، ناامیدی از رحمت خداوند جایز نیست.
دیگر ندهم دامن مقصود خود از دست
گر یابم از این واقعه سب رهایی
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌گذارم که هدفم از دست برود، اگر از این ماجرا نجات یابم.
گفتی که کمالا مکن اندیشه رفتن
آیا من مشتاق کجا و تو کجایی
هوش مصنوعی: تو گفتی که هرگز به فکر رفتن نباش، اما آیا من مشتاق و دل‌باخته هستم و تو کجا هستی؟