شمارهٔ ۱۰
ای غمت یار بی نوایی ها
با من از دیرش آشنایی ها
از چراغ رخت به خانه چشم
در شب تیره روشنایی ها
گفت پای از رهت گریزانم
تا به کی این گریز پایی ها
سگ کویت به من نمود رقیب
بودش این هم ز خود نمایی ها
مفلسانیم مست و باده طلب
می کنیم از لبت گدایی ها
نه سمرقندئی نه زاهد چیست
خنکی ها و پارسایی ها
پاکبازی بشوی دست کمال
به می روشن از دغائی ها
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای غمت یار بی نوایی ها
با من از دیرش آشنایی ها
هوش مصنوعی: ای غم تو دوست صمیمی همه بینواییها هستی و من از زمانی دور با تو آشنا هستم.
از چراغ رخت به خانه چشم
در شب تیره روشنایی ها
هوش مصنوعی: از نور چشمانت در شب تاریک، روشنی و گرما به زندگی من میبخشد.
گفت پای از رهت گریزانم
تا به کی این گریز پایی ها
هوش مصنوعی: گفت که من از مسیر تو فرار میکنم، اما تا کی میتوانم این فرار را ادامه دهم؟
سگ کویت به من نمود رقیب
بودش این هم ز خود نمایی ها
هوش مصنوعی: سگ تو به من نشان داد که رقیب تو چه کسی است و این هم ناشی از خودنماییهاست.
مفلسانیم مست و باده طلب
می کنیم از لبت گدایی ها
هوش مصنوعی: ما فقیران هستیم و به دنبال نوشیدنی و خوشی از لبهای تو هستیم، مانند گدایانی که برای نیازهای خود التماس میکنند.
نه سمرقندئی نه زاهد چیست
خنکی ها و پارسایی ها
هوش مصنوعی: نه من از سمرقند هستم و نه زاهدی که به پارسایی و خنکای زندگی بپردازد.
پاکبازی بشوی دست کمال
به می روشن از دغائی ها
هوش مصنوعی: به خودت بیندیش و از غم و دغدغهها رهایی یاب، با قلبی پاک و خالص، به شادی و روشنی دست یاب.