گنجور

شمارهٔ ۹۲ - استقبال از شمس مغربی

هرکه از دیدار جانان همچو من مهجور نیست
گر خبر ز اندیشهٔ دوری ندارد دور نیست
و آن که با سوز محبّت نیست چون پروانه گرم
گر همه ماه است شمع دولتش را نور نیست
ماه را گویی مگر نسبت به رویش کرده اند
ورنه بی وجهی به حسن خویشتن مغرور نیست
با حریفان از چه رو پیوسته دارد سرگران
نرگس پر خوابِ چشم یار اگر مخمور نیست
ای خیالی منکر عشق بتان تا عاقبت
جان نه در بازد به عذرِ این گنه معذور نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرکه از دیدار جانان همچو من مهجور نیست
گر خبر ز اندیشهٔ دوری ندارد دور نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند من از دیدار محبوبش محروم نیست، اگر فکر دوری او را نکند، از دوری هم به دور نیست.
و آن که با سوز محبّت نیست چون پروانه گرم
گر همه ماه است شمع دولتش را نور نیست
هوش مصنوعی: کسی که با عشق و محبت نمی‌سوزد، مانند پروانه‌ای است که اگرچه در ماه‌های روشن است، اما به شمعی که نشان‌دهنده‌ی خوشبختی است، نوری نمی‌بخشد.
ماه را گویی مگر نسبت به رویش کرده اند
ورنه بی وجهی به حسن خویشتن مغرور نیست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که ماه انگار به خاطر زیبایی‌اش نسبت به چهره‌اش خود را بالا برده است، وگرنه دلیل برای این خودبینی نسبت به زیبایی‌اش وجود ندارد.
با حریفان از چه رو پیوسته دارد سرگران
نرگس پر خوابِ چشم یار اگر مخمور نیست
هوش مصنوعی: چرا همیشه با رقبایش شگفت‌زده است وقتی چشمان خواب‌آلود معشوقش در برابرش است، اگر او مست نیست؟
ای خیالی منکر عشق بتان تا عاقبت
جان نه در بازد به عذرِ این گنه معذور نیست
هوش مصنوعی: ای خیال من که عشق محبوبان را نمی‌پذیری، بالاخره جانم را نمی‌توانی پس بگیری و به خاطر این گناه، معذور نیستی.