شمارهٔ ۶۹
شمع رویت را چراغ آسمان پروانهایست
قصّه یوسف به عهد حسن تو افسانهایست
یادِ لیلی گر کند مجنون به دور عارضت
دار معذورش بدین معنی که او دیوانهایست
خانهٔ چشم مرا ز آن گریه آبی میزند
کز زوایای خیالات تو مهمانخانهایست
عشق می داند طریق آشنایی را که چیست
ورنه در راه هوای تو خرد بیگانهایست
لایق تو گرچه نبوَد کُنج تاریک دلم
باری این گنج لطافت گوشهٔ ویرانهایست
یاد کرد از تو خیالی گر نیازی آورد
پادشاها رد مکن ز آن رو که درویشانهایست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شمع رویت را چراغ آسمان پروانهایست
قصّه یوسف به عهد حسن تو افسانهایست
هوش مصنوعی: چهره تو همچون شمعی است که نورش مانند چراغی در آسمان برای پروانهها میدرخشد و داستان یوسف در مقایسه با زیبایی تو افسانهای بیش نیست.
یادِ لیلی گر کند مجنون به دور عارضت
دار معذورش بدین معنی که او دیوانهایست
هوش مصنوعی: اگر مجنون به یاد لیلی بیفتد، به خاطر زیبایی تو عذری برای وضعیت دیوانگیاش ندارد.
خانهٔ چشم مرا ز آن گریه آبی میزند
کز زوایای خیالات تو مهمانخانهایست
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر اشکهایم به آب میزند، زیرا در گوشههای افکار تو، محلی برای مهمان شدن وجود دارد.
عشق می داند طریق آشنایی را که چیست
ورنه در راه هوای تو خرد بیگانهایست
هوش مصنوعی: عشق به خوبی میداند چگونه باید با آشنایی رفتار کند؛ وگرنه در مسیر خواستهات، عقل و خرد یک بیگانه به حساب میآید.
لایق تو گرچه نبوَد کُنج تاریک دلم
باری این گنج لطافت گوشهٔ ویرانهایست
هوش مصنوعی: با اینکه شاید جایگاه تو در دل تاریک و خالی من مناسب نباشد، اما این زیبایی و لطافت در واقع در گوشهای از ویرانهها نهفته است.
یاد کرد از تو خیالی گر نیازی آورد
پادشاها رد مکن ز آن رو که درویشانهایست
هوش مصنوعی: اگر کسی در یاد تو به خیال دست بزند، اگرچه در خواست و نیازی به تو داشته باشد، ای پادشا! او را نادیده نگیرید، زیرا این رفتار به گونهای درویشانه است.

خیالی بخارایی