گنجور

شمارهٔ ۶۷

سرو تا بندهٔ بالای تو شد آزاد است
هر نفس کآن نه به یادِ تو برآید باد است
لطف فرمای و بده دادِ اسیران امروز
که تو را لطف خدا منصب شاهی داد است
غمزه چشم ستم آموز تو را شاگرد است
در فن فتنه، ولی در فن خود استاد است
ناله و آهِ مرا مرتبه بالاست ولی
زین میان سیل سرشک است که پیش افتاد است
گفتمش یاد کن از عهد فرامش شدگان
گفت خوش باش خیالی که مرا این یاد است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرو تا بندهٔ بالای تو شد آزاد است
هر نفس کآن نه به یادِ تو برآید باد است
هوش مصنوعی: سرو وقتی که بندهٔ تو شد، آزاد است. هر نفسی که به یاد تو نوزد، مانند باد بی‌هدف است.
لطف فرمای و بده دادِ اسیران امروز
که تو را لطف خدا منصب شاهی داد است
هوش مصنوعی: لطفاً امروز به دادخواهی اسیران توجه کن، زیرا خداوند به تو، مقام شاهی و موقعیت قدرت عطا کرده است.
غمزه چشم ستم آموز تو را شاگرد است
در فن فتنه، ولی در فن خود استاد است
هوش مصنوعی: نگاه عمیق و فریبنده‌ات مانند کارآموزی است که فنون نیرنگ را می‌آموزد، اما خودت در این زمینه کاملاً ماهر و استاد هستی.
ناله و آهِ مرا مرتبه بالاست ولی
زین میان سیل سرشک است که پیش افتاد است
هوش مصنوعی: ناله و فریاد من در سطحی بالا و عمیق قرار دارد، اما در میان این اشک‌ها و غم‌ها، یک سیل بزرگ از حسرت و اندوه وجود دارد که برتر از همه چیز است.
گفتمش یاد کن از عهد فرامش شدگان
گفت خوش باش خیالی که مرا این یاد است
هوش مصنوعی: به او گفتم که به یاد آورد کسانی را که فراموش شده‌اند. او گفت: خوش باش، خیالی که من هم این یاد را دارم.