گنجور

شمارهٔ ۵۱

تا سنبل زلفت خبر از گلشن جان گفت
قدّت سخن از راستی سرو روان گفت
آنی ست تو را در مه رخسار که نتوان
تا روز قیامت صفت خوبی آن گفت
انوار دل و سوز زبان جست ز من شمع
ز آنست که دل راز تو پوشید و زبان گفت
خواهم که به جان راز سگ کوی تو گویم
امّا سخن دوست به دشمن نتوان گفت
تا دید خیالی که به از جان و جهانی
جان داد به سودای تو و ترک جهان گفت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا سنبل زلفت خبر از گلشن جان گفت
قدّت سخن از راستی سرو روان گفت
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و عشق معشوق اشاره می‌کند. او می‌گوید که وقتی زلف‌های معشوق مانند سنبل عطرآگین می‌شود، آن زلف‌ها به زیبایی و لطافت جان او اشاره می‌کند. قد و قامت معشوق نیز نمایانگر صداقت و راستین بودنش است که به سرو تشبیه شده است. این تصویرها نشان‌دهنده‌ی احساس عمیق شاعر به زیبایی و محبت معشوق است.
آنی ست تو را در مه رخسار که نتوان
تا روز قیامت صفت خوبی آن گفت
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و خاص بودن چهره تو اشاره دارد. به گونه‌ای که هیچ کس نمی‌تواند تا آخر زمان صفات خوب و زیبایی چهره تو را به درستی توصیف کند.
انوار دل و سوز زبان جست ز من شمع
ز آنست که دل راز تو پوشید و زبان گفت
هوش مصنوعی: نور دل و آتش زبان از من برمی‌خیزد، چرا که شعله شمع به خاطر پنهان کردن راز دل تو به وجود آمده و زبان از آن سخن می‌گوید.
خواهم که به جان راز سگ کوی تو گویم
امّا سخن دوست به دشمن نتوان گفت
هوش مصنوعی: می‌خواهم درباره‌ی عشق و ارادت خود به تو صحبت کنم، اما نمی‌توانم این احساسات را به کسی که دشمن ماست بگویم.
تا دید خیالی که به از جان و جهانی
جان داد به سودای تو و ترک جهان گفت
هوش مصنوعی: شخصی با دل و جانش هم از زندگی و هم از دنیا فاصله گرفت، چون عشق تو او را به سوی خود کشاند و از همه چیز گذشته است.