شمارهٔ ۴۱
بیا که بی خبران را خبر ز روی نکو نیست
وگرنه چیست که عکسی ز نور طلعت او نیست
دلا بسوز که بی سوز دل اگر به حقیقت
شمامهٔ نفس مجمر است غالیه بو نیست
طریق موی شکافی چه سود بی خبران را
ز سرّ آن دهنش چون وقوف یک سر مو نیست
گذار دست سبو ساقیا و پای خمی گیر
چرا که چارهٔ کار غمش به دست سبو نیست
اگر تو محرم رازی خموش باش خیالی
که گویِ عشق به چوگان مرد بیهده گو نیست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا که بی خبران را خبر ز روی نکو نیست
وگرنه چیست که عکسی ز نور طلعت او نیست
هوش مصنوعی: بیا تا به هم اطلاع دهیم، زیرا افرادی که بیخبرند، از زیبایی چهرهی نیکو بیخبرند. اگر غیر از این بود، چرا هیچ تصویری از نور چهرهاش وجود ندارد؟
دلا بسوز که بی سوز دل اگر به حقیقت
شمامهٔ نفس مجمر است غالیه بو نیست
هوش مصنوعی: ای دل، بسوز و در آتش عشق بسوزی، زیرا بدون این سوز و آتش، دل تنها مثالی از عطر و بویی است که هیچ عطر واقعی در آن نیست. در حقیقت، بدون عشق و شور، زندگی همانند ظرفی خالی است که تنها ادعای بوی خوش دارد، ولی درست مانند عطر غالیه، فاقد حقیقت و Essence است.
طریق موی شکافی چه سود بی خبران را
ز سرّ آن دهنش چون وقوف یک سر مو نیست
هوش مصنوعی: راه موی شکافی چه فایدهای برای کسانی که از راز آن بیخبرند دارد؟ مثل این است که کسی از سر یک مو آگاهی نداشته باشد.
گذار دست سبو ساقیا و پای خمی گیر
چرا که چارهٔ کار غمش به دست سبو نیست
هوش مصنوعی: دست خود را به سوی سبو ببرید و پا را به سمت خمره بگذارید، زیرا راه حل درد دل او در دست سبو نیست.
اگر تو محرم رازی خموش باش خیالی
که گویِ عشق به چوگان مرد بیهده گو نیست
هوش مصنوعی: اگر تو در موردی با کسی توافق کردهای که راز را فاش نکنید، بهتر است سکوت کنی. در غیر این صورت، نگرانیها و افکار بیهودهای در مورد عشق و معشوق به وجود میآید که به هیچ وجه به نفع تو نیست.