شمارهٔ ۴۰
به قتل خسته دلان غمزهٔ تو قانع نیست
وگرنه از طرف بنده هیچ مانع نیست
لبت چو دعویِ خون کرد غمزه تیغ کشید
حدیث منطقیان بی دلیل قاطع نیست
ز خدمت سگ کوی تو راحتی دیدم
به مردمی که کریم اند رنج ضایع نیست
به سعی ما سحری دولتی طلوع نکرد
چه سود کوشش بیچارگان چو طالع نیست
اسیر دام سر زلف توست مرغ دلم
قسم به طایر گردون که غیر واقع نیست
ز جام دور خیالی میِ غرور منوش
که شربتی ست فرح بخش لیک نافع نیست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به قتل خسته دلان غمزهٔ تو قانع نیست
وگرنه از طرف بنده هیچ مانع نیست
هوش مصنوعی: چشمان فریبندهات برای کشتن دلهای خسته و غمگین کافی نیست، وگرنه از جانب من هیچ مانع و阻ازی وجود ندارد.
لبت چو دعویِ خون کرد غمزه تیغ کشید
حدیث منطقیان بی دلیل قاطع نیست
هوش مصنوعی: وقتی لبهای تو به وعید خونریز میشود، مانند خنجری که به سمت طرف مقابل کشیده شود، سخن گفتن با منطق و دلیل بدون استحکام و قاطعیت نیست.
ز خدمت سگ کوی تو راحتی دیدم
به مردمی که کریم اند رنج ضایع نیست
هوش مصنوعی: از خدمت و همراهی با وفادارانت در کوی تو آرامشی یافتم. در میان انسانهایی که بزرگوار و سخاوتمندند، هیچ رنجی هدر نمیشود.
به سعی ما سحری دولتی طلوع نکرد
چه سود کوشش بیچارگان چو طالع نیست
هوش مصنوعی: با تلاش ما نمیتوانیم حکومتی را به وجود بیاوریم. چه فایدهای دارد که تلاش بیثمر کنیم وقتی که سرنوشت در دست ما نیست؟
اسیر دام سر زلف توست مرغ دلم
قسم به طایر گردون که غیر واقع نیست
هوش مصنوعی: دل من در دام موهای تو گرفتار است. به پرنده آسمان قسم میخورم که این غیر از حقیقت نیست.
ز جام دور خیالی میِ غرور منوش
که شربتی ست فرح بخش لیک نافع نیست
هوش مصنوعی: از جام خیالی که به تو حس غرور میدهد، نیاشام، زیرا این نوشیدنی هرچند خوشایند و شادیآور است، اما فایدهای ندارد.