گنجور

شمارهٔ ۳۴

باد بر زلف تو بگذشت که عنبر بوی است
گل مگر روی تو دیده ست که خندان روی است
بیش از این نیست به نقش دهنت نسبت من
که میان من واو تا به عدم یک موی است
خون به جو می رود از دیدهٔ مردم زین غم
کآب رو در ره سودای تو آب جوی است
جست و جوی دل گم گشتهٔ ما بر لب توست
نشنیدی که لب لعل بتان دلجوی است
نه خیالی سخن از زلف تو می گوید و بس
هرکه دیوانهٔ عشق است پریشان‌گوی است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باد بر زلف تو بگذشت که عنبر بوی است
گل مگر روی تو دیده ست که خندان روی است
هوش مصنوعی: نسیم به زلف‌های تو وزیده و بوی خوشی مانند عنبر را به ارمغان آورده است، اما آیا گل فقط زیبایی و خنده‌رویت را دیده است؟
بیش از این نیست به نقش دهنت نسبت من
که میان من واو تا به عدم یک موی است
هوش مصنوعی: بیش از این، نسبت من با نقش دهنت چیزی نیست؛ چون فاصله‌ای که بین من و وجود تو وجود دارد، به اندازه یک موی نازک است.
خون به جو می رود از دیدهٔ مردم زین غم
کآب رو در ره سودای تو آب جوی است
هوش مصنوعی: چشم مردم از شدت غم تو اشک می‌ریزد و این اشک مانند آبی است که در مسیر آرزوها و خواسته‌های تو جاری می‌شود.
جست و جوی دل گم گشتهٔ ما بر لب توست
نشنیدی که لب لعل بتان دلجوی است
هوش مصنوعی: دل گم شده ما در جستجوی توست، آیا نشنیده‌ای که لب‌های زیبا و جذاب دوستان دل‌باخته، تسلی‌بخش دل‌ها هستند؟
نه خیالی سخن از زلف تو می گوید و بس
هرکه دیوانهٔ عشق است پریشان‌گوی است
هوش مصنوعی: سخن فقط از زلف تو و زیبایی‌ات می‌گوید و بس. هرکس که دیوانه‌ی عشق باشد، در سخنانش بی‌تابی و پریشانی دارد.