شمارهٔ ۱۸
آنچه بیروی توام گریه به روی آوردهست
سیل خون است که از دیده به جوی آوردهست
بادهنوشان تو خرسند به بویی بودند
ز آن می لعل که ساقی به سبوی آوردهست
با غم عشق تو بیوجه مرا جان دادن
دل نمیداد ولی زلف تو روی آوردهست
قیمت نکهت زلف تو صبا میداند
که شب تیره از آن راه چو موی آوردهست
ای خیالی مده از دست که اکسیر بقاست
گرد خاکی که صبا ز آن سرِ کوی آوردهست
شمارهٔ ۱۷ - استقبال از کمال خجندی: ما به چشمت عشق میبازیم و او در عین خوابشمارهٔ ۱۹: آن روز مه این نور سعادت به جبین داشت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آنچه بیروی توام گریه به روی آوردهست
سیل خون است که از دیده به جوی آوردهست
هوش مصنوعی: چیزی که من به خاطر تو میزنم به گریه، در واقع سیلی از خون است که از چشمانم به سمت زمین سرازیر شده است.
بادهنوشان تو خرسند به بویی بودند
ز آن می لعل که ساقی به سبوی آوردهست
هوش مصنوعی: نوشندگان شراب از عطری که از آن شراب قرمز به مشام میرسید خوشحال بودند، زیرا ساقی آن را در کوزه به آنها ارائه کرده بود.
با غم عشق تو بیوجه مرا جان دادن
دل نمیداد ولی زلف تو روی آوردهست
هوش مصنوعی: به خاطر غم عشق تو، دلم نمیخواست جانم را بدون دلیل از دست بدهم، اما حالا زلف تو باعث شده که به زندگی بازگردم.
قیمت نکهت زلف تو صبا میداند
که شب تیره از آن راه چو موی آوردهست
هوش مصنوعی: بهای خوشبویی و زیبایی زلف تو را نسیم صبح میداند، زیرا که شب تاریک به یاد آن موها آمده است.
ای خیالی مده از دست که اکسیر بقاست
گرد خاکی که صبا ز آن سرِ کوی آوردهست
هوش مصنوعی: ای خیال، مرا از خود مگیر؛ زیرا این خیال، پایداری و زندگیام را به همراه دارد، مانند گرد و غباری که نسیم صبا از سمت کوی تو به همراه آورده است.