شمارهٔ ۱۲۱
باشد که ز رخسار ترا پرده برافتد
تا بیخبران را سخن عشق در افتد
افتاد سرشک از نظر و خوار شد آری
این است سرانجام کسی کز نظر افتد
برپای تو سر می نهم و اشک بر آن است
کاو نیز به عذر آید و در پای سرافتد
رسمی ست بتان را که به رخ پرده بپوشند
باشد که به ایّام تو این رسم برافتد
گویم به خیالت صفت روز جدایی
یک شام به سر وقت خیالی اگر افتد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باشد که ز رخسار ترا پرده برافتد
تا بیخبران را سخن عشق در افتد
هوش مصنوعی: امید که با افتادن پرده از چهرهات، به نااهلان عشق را بشناسانی و آنها را با عمق این احساس آشنا کنی.
افتاد سرشک از نظر و خوار شد آری
این است سرانجام کسی کز نظر افتد
هوش مصنوعی: وقتی کسی از نظر دیگران بیفتد و مورد توجه نباشد، خوار و ذلیل میشود؛ این نتیجه طبیعی بیتوجهی به اوست.
برپای تو سر می نهم و اشک بر آن است
کاو نیز به عذر آید و در پای سرافتد
هوش مصنوعی: من به خاطر تو سرخم میکنم و اشک میریزم، زیرا او نیز به خاطر عذرخواهی به پای تو خواهد افتاد.
رسمی ست بتان را که به رخ پرده بپوشند
باشد که به ایّام تو این رسم برافتد
هوش مصنوعی: بتان معمولاً زیبایی خود را با پردهای میپوشانند تا شاید در دوران تو این رسم ناپدید شود.
گویم به خیالت صفت روز جدایی
یک شام به سر وقت خیالی اگر افتد
هوش مصنوعی: میگویم اگر به یاد تو بیفتم، شب جدایی را به یاد میآورم و این خیال به سرم میزند.

خیالی بخارایی