شمارهٔ ۱۲
گهی که عشق به خود راه مینمود مرا
ز بودِ خود سر مویی خبر نبود مرا
درِ مجاز ببستم به روی خویش، چو دوست
به روی دل ز حقیقت دری گشود مرا
به پیش روی من از عشق داشت آیینه
دراو چنانکه بباید به من نمود مرا
کشید عاقبت اندیشهٔ دهان و لبش
به عالم عدم از عرصهٔ وجود مرا
مگر تمام بسوزد متاعِ هستیِ من
وگرنه ز آتش سودای او چه سود مرا
کنونکه همچو خیالی به دوست پیوستم
تفاوتی نکند طعنهٔ حسود مرا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گهی که عشق به خود راه مینمود مرا
ز بودِ خود سر مویی خبر نبود مرا
هوش مصنوعی: گاههایی پیش میآمد که عشق مرا به سمت خود میکشاند و در این لحظهها از وجود خودم هیچ اطلاعی نداشتم.
درِ مجاز ببستم به روی خویش، چو دوست
به روی دل ز حقیقت دری گشود مرا
هوش مصنوعی: در را به روی دنیای تقلید و غیرواقعی بستم و وقتی دوست حقیقیام درِ واقعیات را به روی قلبم گشود، به معنای واقعی زندگی روی آوردم.
به پیش روی من از عشق داشت آیینه
دراو چنانکه بباید به من نمود مرا
هوش مصنوعی: عشق باعث شده است که آئینهای در مقابل من قرار بگیرد و آنچه که باید از خودم ببینم را به من نشان دهد.
کشید عاقبت اندیشهٔ دهان و لبش
به عالم عدم از عرصهٔ وجود مرا
هوش مصنوعی: نهایتاً اندیشهام دربارهٔ دهان و لب او، مرا از دنیای هستی به عالم عدم کشاند.
مگر تمام بسوزد متاعِ هستیِ من
وگرنه ز آتش سودای او چه سود مرا
هوش مصنوعی: من باید تمام وجودم را فدای عشق او کنم، وگرنه از آتش عشق او هیچ بهرهای برای من نخواهد داشت.
کنونکه همچو خیالی به دوست پیوستم
تفاوتی نکند طعنهٔ حسود مرا
هوش مصنوعی: حال که به خاطر محبتی که به دوست دارم، مانند یک خیال به او نزدیک شدم، دیگر برایم اهمیت ندارد که حسودان به من طعنه بزنند.