شمارهٔ ۱۱۹
باز بیرون شدی و نوبت حیرانی شد
زلف برهم زدی و وقت پریشانی شد
قدمی نه سوی کنج دلم از گنج مراد
که ز دوریّ تو نزدیک به ویرانی شد
تا به پیش لب جان پرور تو چشمهٔ خضر
چه خطا گفت که منسوب به حیوانی شد
ای دل از وسوسهٔ نفس حذر کن که مرا
به جمالش هوس صحبت روحانی شد
چند بر خاک نهی پیش بتان پیشانی
عذر پیش آر که هنگام پشیمانی شد
ای خیالی چو لبش بوسه به جانی بفروخت
غم افلاس مخور بیش که ارزانی شد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز بیرون شدی و نوبت حیرانی شد
زلف برهم زدی و وقت پریشانی شد
هوش مصنوعی: تو دوباره بیرون آمدی و حالتی از حیرت به وجود آمد. با به هم زدن زلفهایت، زمان به آشفتگی رسید.
قدمی نه سوی کنج دلم از گنج مراد
که ز دوریّ تو نزدیک به ویرانی شد
هوش مصنوعی: قدمهایت را به سوی دلم نه کن، زیرا آرزوهایم را گنجینهای میدانم که به خاطر دوری تو، به ویرانی نزدیک شده است.
تا به پیش لب جان پرور تو چشمهٔ خضر
چه خطا گفت که منسوب به حیوانی شد
هوش مصنوعی: تا به نزد تو که جان و زندگی را زنده میکنی، چشمهٔ خضر چه اشتباهی کرده که به حیوانی نسبت داده شده است؟
ای دل از وسوسهٔ نفس حذر کن که مرا
به جمالش هوس صحبت روحانی شد
هوش مصنوعی: ای دل، از وسوسههای درونی و خواستههای نفسانی فاصله بگیر، چرا که این وسوسهها مرا به زیباییاش مشتاق کرده و آرزوی دوستی روحانی را در من بیدار کرده است.
چند بر خاک نهی پیش بتان پیشانی
عذر پیش آر که هنگام پشیمانی شد
هوش مصنوعی: چند بار بر روی زمین به خاطر دلرباها سر به خاک بگذاری، اما زمانی که پشیمان شدی، باید عذرخواهی کنی.
ای خیالی چو لبش بوسه به جانی بفروخت
غم افلاس مخور بیش که ارزانی شد
هوش مصنوعی: ای خیال، زمانی که لبانش را به بوسه فروخت، دیگر نگران غم فقر نباش. زیرا که بهایی به دست آوردی که ارزشش بیشتر از آن غم است.

خیالی بخارایی